سال گذشته هنگامی که نامزدهای نهایی پایتخت کتاب ایران معرفی شدند، روزنامه دنیای اقتصاد با انتشار گزارشی زیر عنوان " رقابت ۲۰ شهر بر سر یک عنوان خالی " به برملا کردن جنبه های نمایشی و مناسکی این جشنواره پرداخت. این روزنامه نوشت که این طرح که یک کپی برداری ناقص از طرحی مشابه در سازمان یونسکو است، عملا به یک رویه صوری و بیفایده تبدیل شده که تاثیر چندانی در افزایش نرخ مطالعه نداشته است.
گزارشگر مزبور به درستی پرسیده بود انتظار این است که مسئولان شهرهایی که در سنوات گذشته، شهرهایشان پایتخت کتاب ایران شده، به روشنی بگویند که نتایج حاصل از برنامه هایشان که آنها را شایسته این عنوان کرده چه بوده، سرانه مطالعه چه اندازه بالا رفته و آثار عینی اجرای آن برنامه ها چه شده است.
البته بعید است که هیچ کدام از این پرسشها پاسخی درست دریافت کنند. برای کشوری مانند ایران که یکی از پایین ترین نرخهای مطالعه در جهان را دارد، بجای این ماست مالیها و رنگ آمیزیها باید سراغ سرچشمه رفت و آب را از آنجا زلال کرد.
روشن است که این مهم بدون تغییر جهت جدی در سیاست گذاریهای آموزشی و فرهنگی میسر نمی شود. آموزش و پرورش باید بجای تاکید بر روشها و سنن ناکارامد فعلی، پژوهش محور و خلاقیت آفرین شود و نظام آموزش عالی هم از بیخ و بنیان تغییر کند. به گونه ای که مهارت جای مدرک را بگیرد و در خیلی از شبه آکادمیهای فعلی بی چون و چرا تخته شود.
ناگفته نماند که مدال برنز! نمایش پارسال به شهر مهاباد رسید، با عنوان فریبنده شهر خلاق ایران در ترویج کتابخوانی. تردیدی نیست که این عنوان هم مانند عنوان پرطمطراق پایتخت کتاب، خالی از اعتبار و ارزش عینی است و نوعی تردستی و خالی بندی به شمار می رود. اما پرداختن به آن از زاویه سپر بلا و حاشیه امنی که برای مسئولان شهر جهت پوشاندن و کتمان ناکارامدی و رکود آشکار حوزه فرهنگ، پدید می آورد خالی از فایده نیست.
اگر این صرفا عنوانی خالی و تشریفاتی نیست، به راستی چگونه بدست آمده است؟
دو دانشگاه عریض و طویل پیام نور و آزاد برخلاف برخی دانشگاههای دولتی که اساسا رغبتی به فعالیت های فرهنگی نشان نداده و ظرفیت هایشان کاملا مغفول مانده است. مهاباد هم که امسال فرمانداری آن نود ساله شد، تنها شهر کشور در این طراز است که فاقد هر گونه دانشکده، پژوهشکده و مرکز علمی معتبر می باشد.
شوربختانه شهر ارزش و اعتبار سابق بعنوان مرکز دیرینه فرهنگ و ادبیات کردی را نیز از کف داده و عمده این تکاپوها به شهر سنندج منتقل شده که از امتیاز مرکز استان بودن برخوردار است.
بعنوان نمونه دو پژوهشکده کردستان شناسی که به صورت متعارف می توانستند فرهنگ پژوهش و مطالعه را توانمند کنند، هر دو در سنندج مستقرند و دغدغه و اشتیاق و تقاضایی جدی برای تاسیس مرکزی مشابه در یکی از دو دانشگاه پیشگفته وجود ندارد. خود این فقدان اشتیاق و آرزو، با شور مطالعه و کتابخوانی که مدعیان می گویند، مغایرتی آشکار دارد.
نشریه و روزنامه معتبری نیز در شهر وجود ندارد که دستکم به اندازه گذشته ها، توان مفهوم سازی، تولید محتوا و گفتمان داشته باشد. مراسم های رونمایی از کتاب نیز که در چند سال گذشته رونق گرفته اند، بدون اغراق عمدتا نوعی کتاب سازی به شمار می روند که چیزی به غنای فکر و اندیشه نمی افزایند.
بعنوان مثال در چند سال گذشته به جز فرهنگ مکریان حتی یک عنوان کتاب که دایره شهرت آن مرزهای محلی را درنوردد و یا بحث و مناقشه ای مهم از پی خود بیاورد، منتشر نشدە است.
همایش ها و نکوداشت ها نیز البته خالی از قاعده پیشگفته نیستند و هر بار با موجی از انتقاد و سرخوردگی روبرو می شوند.
با این وصف از این عنوان و عناوین مشابه دیگر چه می ماند؟ غیر از حکایت عریانی شاه و تردستی خیاطان!
منبع: ریکار