بینه‌ر

«بیت‌خوان‌ها» راوی تجربه‌ی خاطره‌

شاید دغدغه‌ی زوال قصه‌گویی- بیت خوانی- کردستان بی تشابه به دغدغه‌ی والتر بنیامین در مقاله‌ی (قصه‌گو: تاملی در آثار نیکلای لسکوف)، نباشد. «قصه گویی رو به زوال نهاده است. هر روز که می‌گذرد از شمار کسانی که قادر باشند قصه‌ای را به درستی روایت کنند کاسته می‌شود».  نمود چنین زوالی در شکل بنیامینی آن ناتوانی در تبادل تجربه است. در واقع تخریب و از میان رفتن تجربه است که سنت شفاهی قصه‌گویی را از میان برد است. از دیرباز در میان مردمان کرد، شخص قصه گو-بیت خوان، بیت بیژ- از پله و جایگاه بلند مرتبه‌ای برخورد دار بوده. کسی که مجالس را به زیور سخن آرایش  می‌کرد و از داستانی می‌گفت که گویی تاریخ نانوشته‌ی آنان است. تاریخی که تنها در تجربه قابل انتقال است و تنها با وجود قصه گو- سنت شفاهی- است که معنا دار می‌شود. بنیامین در همین مقاله قصه گو را کسی می‌داند که چون توانای بازگویی- چه تجربه‌ی خود و چه دیگران- را دارد، توانایی تبدیل روایت به تجربه و انتقال آن را نیز دارد. در واقع در روایت کلامی آن است که شکل خاصی از تجربه به فرد شنونده منتقل می شود. به زعم بنیامین تنها قصه گو چنین توانایی را دارد و رمان نویس-نوشتار- به دلیل بی بهره بودن از مشورت و منزوی کردن خود توانایی انتقال چنین تجربه‌ای را ندارد . «زادگاه رمان همان فرد‌ منزوي‌ است‌ كـه‌ ديـگر‌ قادر نيست حرف‌ خويشتن‌ را با ارايه مثال‌هايي از مهم‌ترين دلبستگي‌هايش بيان كند؛ او خود بي‌بهره از مـشورت اسـت و ديـگران‌ نيز‌ از مشورت او بي‌بهره‌اند»

بیت خوانهای کردستان از تجربه‌ی -دهان به دهان- یا همان سینه‌ای سخن می رانند که زنده کننده ذهنیت کلاسیک و فرهنگ دیرنه‌ی آنان است. در واقع قصه گوهای کردستان حامل خاطره و ذهنیتی فرهنگی هستند که سنت شفاهی آن بر سنت نوشتاریش برتری دارد.  بیت خوان حامل تجربه‌ای از تاریخ است که گذشته را کماکان در –آنیت- خود معنا می‌کند. به عبارتی، وی از تاریخی سخن می راند که قابلت نوشتاری ندارد . شاید با اندکی اغماض نوشتار در اینگونه روایت‌ها، مرگ تجربه نیز باشد. چرا که خود بیت خوان هنگام روایت چنین قصه‌های از پیشاروایتی در کلام سود می‌جوید که در نوشتار توانایی انتقال آن را ندارد. زیر و بم کردن صدای راوی، فاصله گذاری کلامی، و حزنی که هنگام روایت در صدای راوی پیداست نشانه‌ای بر تجربی بودن قصه‌ی راویی است، تجربه‌ای که از سینه و صدای راوی به گوش وذهن شنونده منتقل می‌شود. در واقع تاریخی ذهنی که در تجربه رخ می‌نماید و تجربه نیز در اینجا تنها هنگامی نمود پیدا می‌کند که به کلام مستقیم و از آوازی مشخص بیرون آید. به تعبیر بنیامین « اگر خواب اوج‌ رخـوت جسماني است، دلتنگي و ملال اوج رخوت ذهني است». این همان عنصری است که ایجاز را در قصه ایجاب می‌کند و موجب به خاطر سپردن آن می شود. بیت خوانها که امروز در فرهنگ کردستان با تعداد اندکی از آنان روبرو می‌شویم، ایجازی را از تاریخ ذهنی و خاطر جمعی کردستان به همراه دارند که همواره نمودار لایه‌های به نوشتار درنیامده‌ی سرگذشت سرزمین‌شان است. در چنین نگاهی بیت‌خوانها تنها کانال و مجرای ارتباطی بین گذشته- البته به شکل ذهنی- و اکنون می‌شوند، پس در واقع زوال چنین سنتی زوال تاریخ نیز است!. ارزش نهادن به وجود بیت خوان، احترام به تاریخ سرزمین است، در واقع کسی که حامل خاطره‌ای است که تجربه را امکان پذیر می‌کند. قصه‌های که بیت خوان روایت می‌کند تنها روایت داستانی عاشقانه یا تراژدیک نیست، بلکه در لابه لای چنین روایتی الگویی خاص از روایت با محتوای خاص پدیدار می‌شود، الگویی که استوار بر تاریخ ذهنی و خاطره‌ی جمعی است که تنها در روایت شفاهی آن معنا می‌یابد. شاید از همین رو ست که پروفسور اولريش مارزلف در کتاب طبقه بندي قصه‌هاي ايراني اذعان مي‌دارد، قصه‌هاي کردی داراي ماهيتي ويژه‌اي هستند که بايد جداي از قصه‌هاي ملل ديگر بدان پرداخت. محتواي اين قصه‌ها از پيدايش و چگونگي عالم و الهیات گرفته تا دلدادگي و حماسه را شامل مي‌شود. راوی افسانه‌های کردی خود به سان قهرمان تراژدیک یا بزله گویی عمل میکند که روایت کننده‌ی سرگذشت خود است. وی از قهرمانی سخن می‌راند که در جنگی تن به تن با تقدیر قرار می‌گیرد و سعی در آن دارد که –سرنوشت- را بدل به – سرگذشت- کند، بیت خوان از انگیز چنین قهرمانی آگاه است از این رو سعی در روایت داستان آن دارد. وی با هنر کلام سعی دارد داستان را طوری انتقال دهد که در تجربه‌ی مستقیم ذهنی شنونده قرار گیرد. کم رنگ شدن سنت بیت خوانی و زوال بیت خوان ‌های کردی به مثابه فلج شدن بخشی از ذهنیت تاریخی کردها نیز است، از این رو تلاش برای بقایی این سنت توجیه نظری کافی می‌تواند داشته باشد. توجیهی که شاید خود دلیلی بر بوجود آمدن آنان نیز است./ روزنامه همدلی

 

خروج از نسخه موبایل