سخنی به گزاف نیست اگر بگوییم عنوان یک اثر هنری ، بخش مهمی از اثر محسوب می شود. چرا که اولین برخورد مخاطب قبل از دیدن اثر ، عنوان آن است و این امر در تئاتر اهمیت دو چندان می یابد. اگر از همین زاویه ورود پیدا کنیم می توان گفت "بختیار پنجه ای" قدم مهم و اول را به خوبی برداشته و با قرار دادن واژگانی که هرکدام جدای از بار معنایی خود، حاوی احساس هستند و مخاطب را به فکر وا میدارد. به این احساسات، بهره گیری مناسب از واج آرایی را نیز باید افزود و در مجموع آهنگ این سه واژه به درستی ابهام، سردرگمی و تیره بختی را فریاد می زند.
نمایشنامه برگرفته از بیت فولکلور سیدوان است و این عبارت درج شده بر روی پوستر ضمن آنکه مخاطب علاقمند به مسایل فولکلوریک را به خود جلب می کند اما از طرفی تمام مدت مخاطب را به دنبال یافتن مشابهت ها با آن منظومه ی اصلی می نماید. اتفاقی که اگر کسی مخاطب حرفه ای تئاتر نباشد ، ممکن است "آنچه به روی صحنه رخ میدهد" را فدای "آنچه می خواهد ببیند" کند.
اولین تصویر زنده و عینی از نمایش که مخاطب با آن روبرو می شود دکور آن است. دکوری که در مجموع اگر چه از طرح کلی و کلیشه ای دو ردیف پله در اطراف و منتهی به بخش فوقانی بهره گرفته است اما با این حال در خدمت کار قرار دارد. دکوری که قرار است ضمن بهره گیری از علایم خانه های سنتی مناطق کردنشین، نیم نگاهی نیز به دکورهای مدرن تر داشته باشد. تقسیم بندی صحنه و استفاده اینچنینی از میز غذاخوری تقریباً میراث دکورهای آثار غربی است. با این حال ترکیب این دکور با شیشه های رنگی به لحاظ بصری تنوع خوبی ایجاد کرده است. هر چند کم دقتی در برخی اندازه ها، سازه ی پر زحمت و پر هزینه را تا حدی ناشکیل کرده است.
در همان ابتدای شروع نمایش مخاطب در خواهد یافت که با نمایشی جدی، سنگین و فضاسازی سردی روبرو است. این امر هم در دیالوگ ها ، هم در چینش صحنه و موقعیت بازیگران و هم بازی بازیگران به خوبی خودنمایی می کند و می توان گفت گروه اجرایی توانسته به خوبی اتمسفر مورد نظر را ایجاد نماید. حضور شخصیت های زن ( مادر سیدوان و عروس) در بیتی سراسر با زاویه نگاه مردانه نوید اتفاق نویی را می دهد، اما در ادامه این اتفاق نسبتاً نو ابتر می ماند. در واقع شخصیت های زن در نمایش بیشتر حضور شمایلی دارند تا حضورِ تاثیر گذارِ دراماتیک. با این حال این جسارت قابل تقدیر است.
با ادامه ی نمایش ، مخاطب آشنا به داستان منظوم به راحتی می تواند از پس همان "مشابهت یابی" های ذکر شده در ابتدای مطلب برآید. چرا که تقریباً به غیر از تغییر در فضای بصری و موقعیت اجتماعی "عبدالعزیزخان داسنی" و برخی کاراکترهای دیگر ، با معاصرسازی قابل توجهی روبرو نیستیم. این تغییرات در شخصیت ها نیز چندان در خدمت اثر نیست و در واقع هویت مستقلی از آن شخصیت هایی که قبلا در داستان منظوم می شناختیم، ندارند. شاید این بخش مهم ترین مشکل اثر به شمار آید. در واقع رویه و ظاهر تا حدودی معاصر سازی شده اما در روابط و روند دراماتیک نمایش تغییر ملموسی مشاهده نمی شود و داستان همان روایت شناخته شده ی قبلی را دوباره روایت می کند. با این وجود کشمکش های میان عبدالعزیز و سیدوان جذابیت نمایشی لازم را داراست، به ویژه هنجارشکنی های سیدوان در محیطی کاملا خشک و نظامی وار خانه که دو برادر دیگر علیرغم میل باطنی به آن تن داده اند، تضاد نمایشی خوبی ایجاد کرده است. اما گویا همان گونه که تقریباً برای نشان دادن صحنه ی آخر نمایش هملت علیرغم تمام معاضر سازی ها ناگزیر به استفاده از شمشیر بازی هستیم، در این منظومه نیز –فعلاً- به غیر از این نوع شیوه ی مردن پسران و روایت مرگ و فاجعه از زبان پدر ، نمی توان راهکاری خلاقانه تری جست.
عبدالعزیز نمایش کاراکتری مغرور است که در اوج غرور همواره نگران است. او آنقدر نگران است که ترجیح داده دور از مردم زندگی کند. عبدالعزیز پنهان کاری را رویه ی زندگی خود قرار داده تا ضعف هایش دیده نشوند، بی خبر از آنکه این ضعف ها هرکدام روزی سر باز خواهند زد. او برای حفظ آبروی خود و مردانگی خانواده اش، پنهانی پسرانش را یکی پس از دیگری به خاک می سپارد. عبدالعزیز می خواهد شکست ناپذیر باشد اما تاکنون کسی به وی نگفته که همین شیوه ی زندگی اش بزرگترین شکست محسوب می شود. شاید بتوانیم او را نماینده ی تفکری دانست که می خواهد فجایعی را که خود رقم زده است سرپوش بگذارد و در اوج بدبختی خود و اطرافیانش ،همچنان با بلندتر کردن صدای شادی و رقص و پایکوبی وانمود به جشن و خوشی نماید.
فضای سرد و سنگین حاکم بر کار خبر از تراژدی عظیمی می دهد که به واقع نیز داستان اصلی بیت سیدوان این تراژدی را در دل خود نهفته دارد؛ اما در «چریکه ی چیای هالوز» ، این فضای تراژیک چندان به خوبی ایجاد نمی شود و هر چند دیالوگ و بازی بازیگران می خواهد بازگو کننده ی فاجعه ای باشد، اما عملا فضای پرفورماتیو اثر دور از این تلاش است.
اما نهایتاً اگر بتوان امتیاز بسیار خوبی برای گروه نمایش مد نظر قرار داد، بی شک نحوه ی اجرای اثر توسط گروه اجرایی ، بخش زیادی از این امتیاز را به خود اختصاص خواهد داد. نورپردازی و فضاسازی موسیقیایی مناسب، گریم و لباس های طراحی شده و شکیل، چینش و طراحی حرکت بازیگران؛ همه و همه حکایت از آن دارد با گروهی کارکشته و با وسواس های لازم هنری روبرو هستیم که فارغ از قضاوت درباره ی موفق با ناموفق بودن ، برای هر بخش فکر و برنامه ای داشته اند . این پشتوانه ی فکری و گروهی کاملاً در اثر مشهود است و موفقیت و عدم موفقیت این تفکر و برنامه ریزی به عواملی همچون امکانات سخت افزاری، تجربه کاری مداوم و از همه مهمتر نگاه مخاطب بستگی دارد. چه گاهی ممکن است مخاطبی بخشی از کار را به دلایلِ شناختی خود، موفق بداند و مخاطبی دیگر به همان دلایل آن بخش را موفق نداند. با این حال هر دو گروه بی شک در یک مسئله اتفاق نظر دارند و آن اینکه بر روی صحنه تئاتری اتفاق می افتد که جادوی آن تو را به جهانی دیگر خواهد برد.
هژار نورانی