– از چه زمانی به سمت فیلمسازی گرایش پیدا کردید و دلیل آن چه بود؟
کار سینما وتلویزیون رو با عکاسی در دوره دانشجویی شروع کردم. در واقع ابتدا عکاس و دستیار کارگردان فیلمهای کوتاه بودم. البته عکاسی تنها به عکاسی فیلم محدود نمی شد و عکاسی اجتماعی و صنعتی نیز انجام می دادم و برای کتاب “زمستان در فرهنگ مردم کردستان” نوشته آقای “هاشم سلیمی” عکاسی انجام دادم و لباس و پوشش کردی مردانه را به تصویر کشیدم که چند عکس از این مجموعه در یکی از مجلات چاپ شد و گویا جایزه عکاسی هم گرفت که من آنزمان پیگیر نبودم و جایزه را هم دریافت نکردم. در زمینه عکاسی اجتماعی در مناطق “منگور” و “گورک مکری” به عکاسی پرداختم و مراسمی چون “جۆرابێن” و دیگر بازیهای محلی، اعیاد و “ژن به ژنه” را به تصویر کشاندم که این کار به صورت اسلاید انجام شد و در بخش عکاسی شبکه اول سیما ظهور و چاپ شد.
از همان آغاز دوره دانشجویی که عکاسی و دستیار کارگردانی می کردم دوست داشتم کار فیلمسازی یا روشنتر بگم کارگردانی انجام بدم. سال دوم دانشکده (سال۷۸) با ایده ای از آقای “مسعود جافری” و با همکاری گروهی که در مهاباد به نام گروه مانا تشکیل داده بودیم اولین فیلم کوتاه خودم را به نام “فرمێسکی ماسی” ( اشک ماهی) ساختم. آنزمان برای من کار سختی به لحاظ تولید بود و “استاد اسفندیار شهیدی” به علت سنگینی کار پیشنهاد کردند که کار را با گروه حرفه ای تولید کنم. البته حق داشتند و من در حین تولید متوجه سنگینی کار شدم. از انجمن سینمای جوان مهاباد درخواست کمک کردم ولی در آن زمان به دلایل نامعلوم همکاری نکردند و مجبور شدم به دانشکده برگردم و و از آنجا تجهیزات دریافت کنم. (دوربین SVHS) با همکاری گروه مانا و با همه مشکلات و سختی توانستیم پروژه رو به اتمام برسانیم. شاید بهتر باشد بعد از سالها یادی از آن دوستان کرده و از آنها تشکر کنم. بیژن حیدری فر، علی رسولیان، یوسف قادری، سیروان خضرپور، ههژار نورانی، پروین ملک زاده و کمال حسینی، جمال رش احمدی. البته چند نفر از دوستان رو اسمهاشون رو فراموش کردم و در حین کار دوستانی خارج از گروه نیز بنده رو یاری دادند. مثل یعقوب ملکی، مهدی خاکی، کاوه دباغچی مکری؛ که از همه دوستان صمیمانه سپاسگزارم و هرگز آن روزها را فراموش نخواهم کرد. این فیلم جایزه بهترین فیلم جشنواره هلال رو گرفت که البته چون بی اطلاع از زمان جشنواره بودم جایزه آن را نیز نتوانستم خودم دریافت کنم! در واقع نمی دانم چرا، اما در مجموع زیاد پیگیر شرکت در جشنواره ها نبودم و البته همچنان نیستم. از اون فیلم به بعد دیگه وارد کار سینما و فیلمسازی شدم.
– انتخاب دانشکده صدا و سیما از روی آگاهی کامل بود یا تنها به دلیل قبول شدن در آنجا بود؟
دانشکده صدا و سیما را آگاهانه انتخاب کردم. از سوم راهنمایی یادم هست که دلم میخواست فیلمساز بشم. در همان سال که سوم راهنمایی بودم یکی از کارگردانهای صدا و سیما به مدرسه ما آمدند و در مورد راهنمایی شغلی برای ما صحبت کرد. منم که این کار را دوست داشتم برای اولین یک کارگردان را از نز دیک دیدم و فهمیدم که می توان کارگردان شد و کارگردانی قابل دسترس است. در اون سن نقاشی هم کار می کردم و در تئاتر هم فعالیت داشتم. در دوره دبیرستان هم به دنبال منابع کنکور هنر بودم. البته رشته تحصیلیم علوم تجربی بود. منابع کنکور هنر در مهاباد وجود نداشت و من هم کسی را در تهران نداشتم که منابع را برایم تهیه کند. یادم هست فقط کتاب هنر در گذر زمان را از کتابخانه شیخ شلتوت مهاباد امانت گرفتم که من دو سه دوره آن را خواندم؛ بماند که متن کتاب آن زمان برایم خیلی سنگین بود و خیلی خوب نمی توانستم آن را درک کنم. در کنکور سه انتخاب رشته داشتم. سینما، دانشکده صدا و سیما و طراحی صنعتی، که دانشکده صدا و سیما یک کنکور جداگانه و مصاحبه و گزینش هم داشت. رتبه ام ۱۳۶ شد. دانشکده صدا و سیما کنکور دوم رو گرفت و رتبه ۵ رو در آن کنکور کسب کردم و بعد از هفت خان گزینش و مصاحبه بالاخره قبول شدم. دانشکده فوق العاده ای بود. اساتید عالی وامکانات خوب.
– اساتید شما چه کسانی بودند؟
اساتید خوبی در دانشکده صدا و سیما داشتیم. مسعود اوحدی (فیلمنامه نویسی)، دکتر احمد ضابطی جهرمی (تدوین)، اسفندیار شهیدی (فیلمبرداری)، استاد غرابی، استاد معالج (عکاسی)، استاد خطیر (لابراتوار). اساتید محترم بهروز افخمی، محمد بزرگ نیا و مسعود جعفری جوزانی (دروس کارگردانی)، استاد عمامه پیچ (هنرهای تجسمی). در دوره ارشد هم اساتید خوبی داشتم از جمله دکتر قطب الدین صادقی و نصرالله قادری.
– چرا بعد از فارغ التحصیلی در صدا و سیما مشغول بکار نشدید؟
بعد از فارغ التحصیلی برای ارشد دانشکده صدا و سیما شرکت کردم ولی علیرغم قبولی در آزمون اما برای دانشکده پذیرفته نشدم. آن موقع ریاست دانشکده آقای هاشمی ثمره بودند و گویا مسایل گزینشی مانع از ورود من شد! دو بار دیگر هم شرکت کردم و باز گزینش منفی. البته این فقط شامل تحصیل نشد و در استخدام من هم تأثیر گذاشت. بنده علیرغم تعهد خدمتی که به سازمان صدا و سیما در بدو پذیرش در دانشکده داده بودم اما نهایتا بعد از فارغ التحصیلی از سوی گزینش استخدام شدن بنده منتفی شد. من به استخدام صدا و سیما در نیامدم ولی به صورت غیر رسمی و پروژه ای با این سازمان کار می کردم و تا چند سال پیش یعنی ۹۲ هم همچنان به عنوان کارگردان و تهیه کننده همکاری داشتم ولی به صورت رسمی کارمند این سازمان نشدم.
– در مقطع فوق لیسانس به سراغ ادبیات نمایشی رفتید، دلیل آن چه بود، چرا در رشته ی سینما ادامه ندادید؟
در مقطع ارشد نصمیم داشتم که سینما روادامه بدم. در کنکور سینما قبول شدم و در مصاحبه نیز در دانشگاه هنر شرکت کردم که متاسفانه در مصاحبه قبول نشدم. ولی همیشه حس می کردم که در زمینه نگارش و فیلمنامه نویسی نیاز به تغییر و تحول و پخته شدن دارم و برای همین ادببات نمایشی را خیلی مورد نیازم میدیدم. برای همین ترجیح دادم در این رشته ادامه بدم.
– مهمترین فعالیت های شما در این سالها چه بوده است؟
بعد از فیلم اشک ماهی، فیلم مستند “عقل سرخ” را با موضوع عرفان در کردستان ساختم که در جشنواره فرهنگ ایران زمین در بخش بهترین تحقیق و بهترین فیلم کاندیدا شد و جایزه بهترین فیلمنامه ی جشنواره دانشجویی را گرفت. از دیگر آثار می توانم به فیلم “سایه های خاکستری” به سفارش سیمای مرکز مهاباد اشاره کنم که این دو فیلم آخر را به صورت نگاتیو در قطع ۱۶ میلیمتری تولید کردم. همچنین کارگردانی بخش های مستند مجموعه “بازهم زندگی” شبکه ۴ که به تهیه کنندگی و کارگردانی بیژن بیرنگ بود را برعهده داشتم. همچنین دستیار کارگردانی فیلم سینمایی “بابا عزیز” به کارگردانی محمد ناصر خمیر و تهیه کنندگی خانم فرشته طاهر پور و علیرضا شجاع نوری محصول مشترک ایران و آلمان تجربیات بنده را در سینما بسیار بالاتر برد. دستیار کارگردان و بازیگری فیلم “شور دیگر” به کارگردانی فضل الله نوری و تهیه کنندگی مناف ایران پناه و سریال “خوشبخت زیر یک سقف” به کارگردانی و تهیه کنندگی علیرضا تاجفر از کارهایی بود که در مهاباد و ارومیه انجام دادم. کارگردانی آیتم های مستند “مجموعه خودمونی در شبکه پنج”، مجموعه مستند “خانمی که شما باشید” به تهیه کنندگی آزاده نامداری، کارگردانی فیلم مستند نوروز کردی در شبکه مستند، تهیه کنندگی فیلم مستند یک مسجد و دومحراب (بهترین فیلم آیینی جشنواره سینما حقیقت)، دستیار کارگردانی و عکاسی سریال “لحظه قاصدک” در شبکه دو به کارگردانی ایرج حبشی، تهیه کننگی مجموعه مدار ۴۱ درجه در برون مرزی صدا و سیما و چندین مجموعه مستند و دیگر برای شبکه های مختلف تلویزیون از عمده فعالیت های تلویزیونی بنده محسوب می شود. در کردستان عراق هم مجموعه مستند سینمای زاگرس را برای شبکه زاگرس تولید کرده ام.
– “بینهر” از ابتدای کار پرسشی را مطرح کرده است که مایل است این پرسش در تمام شهرهای کردنشین پخش شود و شاید به تدریج کمپینی نیز در این راستا شکل دهد، سینمای شهر من کجاست؟ به نظر شما واقعا سینمای شهرهای ما کجاست و چرا با وجود تعداد قابل فیلمساز کرد اما سینما در شهرهای کردستان کم رونق و در بسیاری از شهرها تعطیل است؟
دلایل زیادی برای تعطیلی سینماها ی ما وجود دارد. من به خاطر دارم که اولین فیلمی که در سینما دیدم فیلم “مادر” علی حاتمی در سینما تربیت وابسته به هلال احمر مهاباد بود و امروز این سینما مدت هاست که تعطیل شده است. امروز شهر مهاباد به عنوان یکی از شهرهای کلیدی در مسایل فرهنگی در منطقه، سالن سینما ندارد. این یعنی یک عقبگرد بزرگ و عجیب اینکه انگار برای کسی مهم نیست این امر. نه برای مسئولین و نه برای مردم. مهاباد از جنبه های مختلف عمرانی امروز پیشرفت خوبی دارد اما همه ی اینها ظاهر و پوسته ی شهر هستند و روح یک شهر که هویت آن شهر محسوب می شود، فرهنگ و هنر است و اگر در این بخش پیشرفت نکنیم انگار هیچ کاری انجام نشده است. از طرفی فیلمسازی ما نیاز به یارانه و حمایت دارد. کشور آلمان و سوییس برای بقای سینماهایشان هزینه می کنند. از محل بودجه حکومتی از فیلمسازان و در مجموع از سینمایشان حمایت می کنند. کم رونقی سینما به تماشاگر سینما هم مربوط است. اگرچه فیلمساز کرد داریم ولی تنها فاکتور سینما، داشتن فیلمساز نیست. یکی از مهمترین عناصر لازم برای پویایی سینما، محل عرضه ی آثار فیلمسازان یا همان سالن سینماست. چرا که تماشاگر باید در مکان مناسبی به دیدن فیلم بپردازد. سیستم پخش خوب و سالن های مجهز و به روز سینما لازمه ی رونق سینماست. حال به این موارد فرهنگ عمومی سینما رفتن ، عادت به باهم فیلم دیدن و دیدن فیلم بر پرده ی سینما و بسیاری از فاکتورهای دیگر را باید اضافه کرد. درهای سالن سینما باید باز شود تا سینما رونق بگیرد. اگر سینما نباشد فرهنگ سینما رفتن و باهم فیلم دیدن بوجود نمی آید. مانند فروشگاه که اگر باز باشد ممکن است مشتری بیاد و اگر در فروشگاه بسته باشد قطعا هرگز مشتری نخواهد آمد. با این حال سینما چه با مشتری و چه بدون مشتری که همان بیننده است باید باز باشد تا زنده بماند. همانطور که برخی از شبکه های بدون بیننده صدا و سیما همچنان پخش برنامه دارند و برای آن هزینه می شود، به همان شکل نیز باید برای سینما هزینه کرد تا همیشه سرپا باشد.
– به نظر شما چرا عموم موضوعات مطرح شده در آثار فیلمسازان کرد با تلخی و زجر زیادی همراه است و کمتر آثار می بینم که به مشکلات خانوادگی و اجتماعی شهرها بپردازد؟
شاید سینما رو به خوبی نفهمیدیم و فکر می کنیم اگر موضوع دردناکی را مطرح کنبم می تواند بیشتر در جشنواره ها مطرح بشود. به نظر من بسیاری از فیلمسازان ما، منظورم در بخش فیلم کوتاه است، هدفشان جشنواره هاست و این هم میراثی است که به نظرم بر می گردد به بهمن قبادی که البته در جای خود بسیار ارزشمند است. اما مشکل زمانی آغاز می شود که همه فکر می کنند که فیلم باید به جشنواره برود. شاید ۹۰ درصد فیلمهایی که توسط فیلمسازهای ما ساخته شدند را مخاطبین عمومی ندیده اند و فقط تلاش شده که در جشنواره ها شرکت داده بشوند و نمابش عمومی این فیلمها هرگز انجام نگرفته است. درحالی که فیلم ابتدا باید برای جامعه ی هدف و مخاطب عمومی تولید شود و بعد به جشنواره فکر کرد البته منکر جشنواره نیستم ولی معتقدم فیلم باید برای اینکه مردم آن را ببینند ساخته شود. برای همین بسیاری از فیلمسازهای ما فکر می کنند اگر موضوع فیلم تلخ باشد در جشنواره ها بیشتر مورد اقبال قرار می گیرد. چون هدف را جشنواره گذاشته اند و اگر هدف جامعه باشه آن وقت مسایل اجتماعی و خانواده هم مطرح خواهد شد . البته ایراد در این نیست که آن فیلم های تلخ ساخته می شود، چرا که کسی نمی تواند تعیین کند فیلمساز چه بساز و چه نسازد. فیلمساز قرار است اثری که دغدغه اش است تولید کند، اما وقتی شکل فیلمسازی به صورت یک موج فراگیر در می آید خطرناک است و وضع به گونه ای می شود که یکباره با انبوه فیلمهایی که مشابه به هم هستند مواجه می شویم و این قطعا به ضرر خود سینما است. چرا که تنوع در فرم ، موضوع و ساختار باعث پیشرفت سینما می شود و تولید تعداد زیادی فیلم مشابه به هم در سال روند پیشرفت سینما را کند می کند.
– از کارهای اخیرتان و به ویژه فعالیت در کردستان عراق بگویید، چه شد به آنجا رفتید؟
سه سالیست که به کردستان عراق رفته ام. در واقع برای ساخت یک فیلم سینمایی رفتم که شرایطش مهیا نشد. در سفری که داشتم پیشنهاد شد در دانشکده هنرهای زیبا در بخش سینما تدریس کنم تا اوضاع مساعد شود و بتوانم فیلمم را بسازم و من هم قبول کردم و الان سه سال است که مشغول تدریس دروس سینما هستم. و چندین پروژه فیلم کوتاه رو در این سه سال سرپرستی کردم. البته در ایران هم گاهی برای بعضی پروژه ها بر می گردم و کار می کنم. به طور مثال تابستان گذشته تصویربرداری پروژه ای را برای شبکه دو انجام دادم.
– طبق شنیده ها در حال تولید یک فیلم سینمایی هستید، از آن کمی برایمان بگویید.
امسال به همراه یکی از دوستان نزدیکم به نام شهرام قادر پیش تولید فیلم “بغض آسمان” یا “هه نسکی ئاسمان” رو در کردستان عراق شروع کردیم. این فیلم سینمایی به کارگردانی شهرام قادر است و پلانینگ و تولید کار را در خدمت شهرام عزیز هستم.
– تا چه میزان خود را ملزم می دانید که تجربیات خود را به هنرآموزان کرد منتقل نمایید و در کارهایتان نیز از آنها استفاده کنید؟
در واقع در زمینه تدریس سعی می کنم که سنگ تمام بگذارم و هر آنچه که خودم بلد هستم حتما سعی می کنم به صورت کامل به هنرجویان و دانشجویانم آموزش دهم تا اگر فردا روزی هر کدام فیلمساز شدند به نیکی از من یاد کنند. دوستی صمیمی بین من و دانشجوهایم برقرار است و ضمن اون جدیت و سخت گیری های لازم را هم دارم . جالبه بگویم در این چند سال تدریس، تاکنون پیش نیامده که هر شب کمتر از دو ساعت مطالعه داشته باشم. در زمینه ی تدوین هم با توجه به اینکه منابع به زبان کردی نبود دو کتاب به زبان کردی ترجمه کردم که عبارت بودند از “گرامر ادیت” و “تکنیکهای ادیت”. در کل سعی می کنم که کم کاری نکنم. در این پروژه سینمایی هم دانشجوهایم را وارد کردم که تجربه عملی و حرفه ای را از نزدیک ببینند.
– در پایان اگر صحبتی با “بینهران” دارید بفرمایید.
ممنون از شما که فرصت رو بهم دادین و به امید روزهای روشن برای سینما و فیلمسازان این دیار.
– امیدواریم شما هم در راستای پیدا کردن پاسخ این پرسش بینهرکه ” سینمای شهر من کجاست؟” همراه ما باشید و این پرسش را به دیگران نیز برسانید تا شاید بتوان پاسخ و در نهایت راهکار عمل پیدا کرد. ممنون از وقتی که گذاشتید. “بینهر” بهترین ها را برای شما آرزومند است و امیدوار است بزودی اخبار کارها و موفقیت های شما در همین پایگاه پوشش داده شود.
مصاحبه: هژار نورانی