- یکشنبه 22 اسفند 1395 - 23:02
- کد خبر : 4004
- مشاهده : 1263 بازدید
- تیتر روز » س.ت » سینما » یادداشت های خصوصی
زمستان ۱۳۸۵ مشغول ساخت فیلم مستند "رویای گمشده" به سفارش سازمان توسعه سینمایی سوره بودیم. فیلم درباره ی تنها سالن سینمای مهاباد بود. سه سال قبل تر تنها سالن سینمای شهر که متعلق به هلال احمر بود به دلیل عدم استقبال مردم از فیلم هایی که بصورت کاسِت هم در ویدئوکلوپهای آن موقع یافت میشد تعطیل […]
زمستان ۱۳۸۵ مشغول ساخت فیلم مستند "رویای گمشده" به سفارش سازمان توسعه سینمایی سوره بودیم. فیلم درباره ی تنها سالن سینمای مهاباد بود. سه سال قبل تر تنها سالن سینمای شهر که متعلق به هلال احمر بود به دلیل عدم استقبال مردم از فیلم هایی که بصورت کاسِت هم در ویدئوکلوپهای آن موقع یافت میشد تعطیل شده بود. موضوع این فیلم باعث شد تا ضمن تحقیق در مورد پیشینه سالن سینما در شهرمان مستندهای تولید شده ی مستندسازان کُرد و همچنین رویکرد و نگاهشان درباره ی موضوعات فیلمهایشان را نیز ببینیم تا شاید کمکی برایمان باشد، اگر چه تعداد مستندها بسیار اندک بود. آن سالها تب و تاب فیلمسازی داشت شدت میگرفت و فیلمسازان کردستان حضور موفقی در جشنوارههای داخلی و خارجی داشتند و این امر مصادف شده بود با موج تعطیلی سالنهای سینما در سراسر ایران. این تب و تاب ۱۰ سال قبل تر، یعنی از نیمه دوم دهه ۱۳۷۰ با حضور فیلمهای بهمن قبادی در جشنوارههای سینمای جوان آغاز شده بود. مستند "زندگی در مه" که بارها توسط قبادی پر افتخارترین مستند تاریخ سینمای ایران خوانده شده به ناگاه تصویری جدید از کردستان ارائه داد. مستندوارهای که حتی صحنههای ساختگی و طراحی شدهاش با شیوه خاص قبادی جلوهای مستند داشت و بسط یافتن همان فیلم و داستان اولین اثر بلند فیلمساز را رقم زد. تصاویر برف و کوهستان و مرز و قاچاق و کودکان و فقر چنان درهم تنیده شده به نمایش گذاشته شدند و چنان در ذهن مخاطبان نقش بستند که تا سالها بعدتر و حتی اکنون نیز کردستان برای بسیاری یادآور برف و قاچاق و فقر است. آن سالها دوربینهای ۸ میلیمتری جای خود را به دوربینهای ویدئویی دادند. دفاتر انجمن سینمای جوان تنها مراکز آموزش و تولید فیلمهای مستند و کوتاه بودند. اقبال فیلمهای قبادی دوربین اکثر فیلمسازان را به فضاها و لوکیشنهای مشابه کشاند و خبری از مستندهای اجتماعی و یا حتی با رویکردی متفاوت در مورد آن فضاهای روستایی نبود. اگرچه برخی تلاشهای صورت گرفته را نمیتوان نادیده گرفت. مستند روژگیران ساخته ی ابراهیم سعیدی و مهرداد اسکویی آیینها و مراسم مردم روستای نگل کردستان در زمان خورشید گرفتگی را با فرم و رویکردی متفاوت به نمایش گذاشت. به جز مستندهای تلویزیونی که سعی داشتند آیینها و مراسم کردستان را با تمام ممیزیها و محدودیتها بصورت سطحی گزارش کنند این اولین بار بود که مستندی با شکل و ساختاری فکر شده سعی میکرد با بیانی سینمایی آیین خاصی را به تصویر بکشد.
ظهور تجهیزات تصویری دیجیتال موج جدید فیلمسازی را رقم زد و فرصت را برای تعداد بیشتری فراهم کرد و در کردستان نیز تعداد فیلمسازان در مدتی کوتاه چند برابر سالهای قبل شد، اگرچه مستندسازان اندکتر از همکاران داستانی سازشان بودند. اما فیلمسازان ساکن شهرهای کردنشین به دلیل نبود امکانات و دور بودن از فضای حرفه ای توانستند با حمایت از ساخت فیلمهای یکدیگر به عنوان تصویربردار، صدابردار و غیره تب فیلمسازی را در کردستان بیشتر کنند و با تکرار در ساخت و تجربههای مکرر فضایی حرفهای را رقم بزنند.
هیوا امین نژاد اوایل دهه ی 1380 و پس از سقوط صدام حسین با مستند حنابندان دیکتاتور که آن را در کردستان عراق ساخته بود، از فضای فیلمهای قبلی فاصله گرفت و به مسائلی چون جنگ، انفال و روایت بخشی از زندگی و مصائب کردهای عراق در دوران صدام پرداخت. امین نژاد در مستندهای بعدیش مسائل فرهنگی، رسومات و همچنین زندگی هنرمندان بومی را مورد توجه قرار داد. پرویز رستمی که خود زاده ی هورامان کردستان است مستندهایی از زندگی، کار و ارتباط مردمان این منطقه با طبیعت بکرشان را با تجربه ی فرمی متفاوت مخصوصاً در فیلم "ملودی سنگ" به تصویر کشید. مستندهای ساخته شده، بسیار اندکتر از فیلمهای داستانی بودند و در بین این مستندهای اندک نیز کمتر خبری از مستندهای اجتماعی با تأکید بر زندگی شهری و طبقه متوسط بود. این درحالی بود که در همین دوران موج مهاجرت روستاییان که از ابتدای انقلاب آغاز شده بود شدت بیشتری گرفته بود و حاشیه شهرها و مشکلات و ناهنجاریها آن در حال گسترش بود.
سفارشی سازی در کرستان نیز همانند سایر نقاط کشور راهی برای کسب درآمد و یا حتی تنها راه به نتیجه رساندن برخی طرح و ایدهها بود. تلویزیون بزرگترین مرکز جذب مستندسازان و ارائه کارهای سفارشی به ایشان بوده و هست. اکثر مستندسازان به دلیل مشکلات مالی ناتوان از تأمین هزینههای فیلمهایشان بودند و ناچار به ساخت فیلمهای سفارشی تلویزیون رو آوردند. همین امر اجازه ی برخوردی آزادانهتر و مستقل را بسیار کم میکرد و همچنین مجال شکل گیری جریانی مستقل و تولید فیلمهای مستقل را فراهم نمیکرد. در همان تجربه ی شخصی ما و و در جریان ساخت مستند "رویای گمشده" درباره ی سالن سینمای تعطیل شده ی مهاباد، به دلیل تغییر مدیریت سازمان توسعه سینمایی سوره و برخوردهای سلیقهای تدوین فیلم به درازا کشید و مدیران جدید چندان موافق ایده ی انتقادی و معترضانه ما در فیلم نبودند و همین امر ضربهای بود بر تجربه ی آن سالهایمان. مستندهای تلویزیونی هم تکرار تجربه ی اعمال نظر سفارش دهنده و کاهش آزادی عمل و رویکرد تجربی و شخصی بود و در بسیاری موارد تغییر مدیریت منجر به حتی ضرر مالی بود.
حوزه ی هنری دیگر سازمانی بود که در قالب طرحهای مختلف آثاری را به فیلمسازان سفارش میدهد. اندک مستندهایی هم که از سوی حوزه هنری در استانهای کردنشین تهیه میشد تکرار همان موضوعاتی بود که در تلویزیون به وفور تولید میشوند.
تغییرات اساسی در ساختار سیاسی عراق و تشکیل حکومت اقیلم کردستان و تسهیل تردد و همچنین سرمایهگذاری حکومت اقیلم کردستان در عرصه سینما باعث شد تعدادی از مستندسازان همچون زنده یاد طاها کریمی، هیوا امین نژاد، ابراهیم سعیدی و … در کردستان عراق و درباره موضوعاتی چون وضعیت شهر کرکوک و انفال مستندهایی ساختند (نفت سرطان شهر من، ۴ سرود برای کرکوک، همه مادران من). گویی مستندسازان به همان دلیل عدم تأمین هزینه فیلم مستقل مجال و یا شاید رغبتی برای پرداختن به معظلات اجتماعی و ناهنجاریها در بستر شهر و روستا را نداشتند و اندک تلاشهای صورت گرفته هم به دلیل کم توجهی در پرداخت و پژوهش ناکام و گمنام ماندند. اندک آثار مستقل تولید شده هم قدرت ساختاری و فرمی حتی آثار اولیه مورد اشاره را نیز نداشتند. از نیمه دوم دهه ی 1380 به بعد مستندسازان جوان به ناگاه به موضوع جنگ و تبعات پس از جنگ روی آوردند و مستندهای " آژیر سفید" حمید قوامی، "جنایت در سکوت" بهروز نورانی پور، "مریوان ترمینال هوایی" فرید نیکخواه، "یکشنبه سیاه" برهان احمدی، "اینجا مردمانی زندگی میکنند" آزیتا رصافی و … در روستاهای مرزی و همچنین شهر شیمیایی شده ی سردشت ساخته شدند و زندگی و مشکلات برخی از قربانیان و بازماندگان جنگ را به تصویر کشیدند. گویی نسل جدیدِ مستندسازانِ کردستان قصد داشتند روایت خود را از جنگ به تصویر بکشد.
در همه ی این سالها وضعیت پخش و نمایش مستندهای سفارشی صداوسیما مشخص بود، اما سایر فیلمها تنها در جشنوارهها امکان نمایش داشتند و دارند. علاوه بر جشنوارههای ملی همچون فجر، حقیقت و فیلم کوتاه، برگزاری جشنوارهها و هفتههای فیلم و عکس توسط دفاتر انجمن سینمای جوان (سنندج، کرمانشاه، ایلام، ارومیه و مهاباد) و گاه حوزه ی هنری مجال دیگری بود – نه منظم و سالانه – برای نمایش فیلمها، که در این بین جشنواره ژیار در استان کردستان با انسجام و هیجان بیشتری برگزار شده است. در کنار این نمایشهای داخلی، ارسال فیلمها به جشنوارههای خارجی تبدیل به یک اپیدمی شده و کمکم حضور در حتی جشنوارههای درجه سوم و ناشناخته هم افتخاری محسوب میشود. البته حضور برخی مستندها همچون "همه مادران من" در چند جشنواره درجه یک را نمیتوان نادیده گرفت.
پس از ظهور داعش و اشغال بخشهایی از سوریه و عراق توسط نیروهای دولت اسلامی عراق و شام و تصرف شهر شنگال کردستان عراق و همچنین ربوده شدن ۵ هزار دختر ایزدی اینبار مستندسازان کُرد اقدام به ساخت مستندهایی درباره ی جنگ جدیدی که گریبان کردها را در سوریه و عراق گرفته بود زدند. مستندهای “A157” بهروز نورانی پور، "بازگرد" ماریا ماواتی، "74" ستارچمنی گل در کمپهای محل اقامت آوراگان کرد در کردستان عراق سعی داشتند بخشی از جنایات داعش را به تصویر بکشند. در همه ی این سالها به جز چند تجربه موفق که به تعدادی از آنها اشاره شد سایر تجارب و تلاشهای صورت گرفته ی مستندسازان کرد نتوانسته ارائه دهنده ی همه جوانب و بخشهای زندگی در نواحی کردنشین باشد. انتخاب موضوعهای مشابه، تأکید بر موضوع جنگ و نادیده گرفتن امکان وسیع سینمای مستند در بیان انتقادها، رویکردهای روانشناسانه، پژوهش، کنکاش در گذشته و … امکان تجارب درخشان را از مستندسازانی که در برخی آثارشان توانمندی و دانششان را اثبات کردهاند گرفته است. اما دلیل اصلی را میتوان در سفارشی بودن اکثر مستندها جستجو کرد. شرایطی که باعث شده است فیلمسازانی توانمند و خلاق امکان خوانش شخصی و مستقل را از موضوع و سوژهها نداشته باشند و چه بسا بسیاری از ایدهها و طرحها به دلیل عدم حمایت سفارشدهندگان در همان حد طرح و ایده بمانند. در کردستان همچنان جای مستندهای اجتماعی خالی است، همچنان تصویر درست و روشنی از زندگی، روزمرگی و واقعیت این سرزمین به تصویر کشیده نشده است. شهرهای اینک انباشته شده از جمعیت با انبوهی از زیباییها و نازیباییها پتانسیل بسیار بالایی برای ساخت مستندهای نو و ارائه تصویری دقیقتر و امروزی تر از کردستان را دارا هستند.
پس از آن تجربه ی ناکام با سازمان توسعه ی سینمایی سوره و چند تجربه ی تلویزیونی تنها راه را رفتن به سمت سینمای مستقل و سعی در جذب حمایت حامیان سینمای مستقل و بدون اعمال نظر و دیدگاهی خاص و یا تکیه بر توان مالی خودمان دیدیم. کارهای اخیرمان مستندی از زندگی دختران ایزدی ساکن در کمپ آوارگان دیاربکر ترکیه با سرمایه شخصی و مستندی درباره ی زندگی، کار و تحصیل کودکان یکی از روستاهای کردستان و همچنین مستندی درباره یک گروه موسیقی مستقل در مهاباد با جذب حمایت سرمایهگذاران حامی آثار مستقل هستند و علیالرغم تمام سختیهای سینمای مستقل به دلیل آزادی عمل بیشتر و دور ماندن از اعمال نظر و فشارهای سفارش دهنده چه در مرحله تولید چه پخش و نمایش را ترجیح دادهایم. / مجله فیلم شماره 516
شیلان سعدی – کیوان فهیمی
نظرات