- سه شنبه 24 بهمن 1396 - 14:14
- کد خبر : 6440
- مشاهده : 1486 بازدید
- ادبیات » س.ت » یادداشت های خصوصی
این مقاله ی پژوهشی به قلم مژگان کاوسی مهرماه سال ۱۳۹۵ در اولین همایش منطقه ای مامۆستا هێمن در مهاباد برای اولین بار ارائه شد و در نشریه ی این همایش چاپ گردید.
مقدمه
زبان و ارتباط كلامي نقش شاياني در ايجاد و گسترش تمدن انساني داشته و شعر و ادب هر زباني در همه جاي جهان، چه به صورت فولكلور و چه به صورت سنت مكتوب، انتقالدهندهي ناب و هنريِ مفاهيم و احساسات انساني بودهاند.
مطمئناً زبان كردي هم بهعنوان یکی از زبانهاي زنده و غني دنيا بر همين منوال رسالتهاي اجتماعي و تمدنساز خود را پيش بردهاند؛ گرچه در ظاهر بهنظر ميرسد كه سهم اين رسالت بين گویش های زبان كردي متفاوت بوده و گاهاً گویشي بار مسئوليت بيشتري را به دوش كشيده اما احتمالا اين تنها در نگاه ما به ادبيات مكتوب جلوهگر شود؛ درصورتي كه ادبيات فولكلور، خود تأثيرگذاري عمیق و همهگيري دارد و در چنين نگرشي جايگاه هيچ گويشي از زبان كردي كمرنگ نيست.
در اشاره به ادبيات مكتوب، مدت زمان مديدي ادبيات گورانی و سنت آن روشنگر محافل ادبي بوده و عظمتي خاص به زبان كردي بخشيده است كه ارزشهاي آن تا کنون نیز همچنان نشاندهندهي قدرت و توانايي اديبانهي آن است؛ اما خوشبختانه ادبيات مكتوب سوراني نيز به آنچنان جايگاه رفيعی رسيد كه توانست در محافل ادبي جهان جايگاه بيبديلي براي خود كسب نمايد.
در بين شاعران سورانيگوي معاصر نيز شاعري چون مامۆستا هێمن توانست به بلندترين قلههاي ادب سوراني و كردي صعود كرده و تا ابد بهعنوان شاعري ملي برفراز آن،چشمها را به خود خيره نموده و جاودانه شود.
در تمام اشعار و آثار مامۆستا هێمن، مفاهيم متعالي انساني را ميبينيم كه تمام جوانب زندگي انسان را دربر ميگيرد. انسان دغدغه ی اوست و خودش درباره ی این دغدغه در ناله ی جدایی می گوید :
«شیوەنی من شیوەنی ئینسانییه بانگی ئازادی و گرۆی یەکسانییه»
و چه زیبا و به حق هم این ادعای خود را در سراسر زندگیش زیسته است . زیستی که در اشعارش بازتابیده است . بازتابی از انسان و تمام احساس و حقوق و نيازها و ظلمهايي كه بر او رفته، نگاه وی به تعالي انسان و اميدواري او به اين تعالي و نيز زن به مثابهي انسان، كه در جايجاي اشعارش بیانگر ديد و بينش ممتاز اين شاعر به زن و جايگاه انساني زن کرد ميباشد.
اين مقاله تحليل اشعاري از هێمن در مثلثی با رئوس جامعه ی مردسالار کرد، ارزش اساطیری زن در کردستان و نیز جریانات فمینیستی غرب را در پي خواهد گرفت.
بيان مقام انساني و ديدگاه هێمن به زن كرد در تاریک و ڕوون
در تاریک و ڕوون ، به فراوانی اشعاري كاملاً مختص به زن، باعنوان مشخص يا نامشخص، همینطور اشعار پراكندهاي در این باره و طرز تلقي هێمن از زن یافت ميشود ؛ گویي جهان و اتفاقات آن براي هێمن ، و در ذهن و اشعارش، بدون زن متصور نيست.
از این دست، شعري باعنوان «وتو وێژي كچ و كوڕ» (1321 خورشيدي ) در مضمون و عنوان نگاه برابرانه ای به زن و مرد دارد، شعر«كيژي لادێ» (1324 خ) ، چه در عنوان و چه در محتوا در خدمت معرفي دختر كرد از ديد هێمن است .همچنين شعر «يادگار شيرن» (1324 خ) كه گرچه در عنوان مستقيماً به زن اشاره ننموده اما در محتوا و مضمون مفاهيم ارزنده ی انساني را درباره زن كرد بيان مينمايد.همچنین ، هێمن بازتعريف زن كرد به مثابهي مادر و يادآوري اهميت اساطير باستاني فرهنگ خود را با سرودن شعري باعنوان «دايكي نیشتمان» (1324 خ) مورد يادآوري قرار داده است.عشق به زن و فراق در «كچي مهاباد» (1326 خ) ، همچنين «ئامێزي ژن (۱۳۴۹ خ) كه نهايت زنانگي زن را توصيف نموده و آرامش ، صلح و آشتي وجود زن را يادآور شده است، از اشعار این اثر هستند…گرچه، اوج نگاه اساطیری هێمن به زن را در شعر «بەهاری کوردستان »(1326 خ ) می بینیم که سرزمین، باروری و زن به مثابه ی یک مفهوم مشترک در آن حضور قوی دارند.
اينها ، تنها اشارات مختصر و كوتاهي هستند كه در سراسر آثار وی به وفور يافت ميشوند و البته معاني و مفاهيم عميق و ديد متعالي وی را نسبت به زن و شأن انساني او بيان مينمايند كه نيازمند تجزيه و تحليل خاص خود می باشد.
زن و اساطیر در اشعار هێمن
براي شناخت عميقتر به اسطوره رو ميآوريم چرا كه: «اسطورهشناسي… دانشي زنده و پوياست، چون پرده از رسالت سنتي و شايد سرنوشت فرهنگي قومي برميدارد. اسطورهشناسي… براي پي بردن به روحيات و ذهنيات مردمي است كه خواست و آرزو و بيم و اميدشان را (به زبان رمز) در روايات اساطيري، بازگفتهاند (ستاري، ۱۳۹۱، ۱۹).
در بين اساطير نيز به تأثيرگذارترين و ماناترين داستان اساطيري بينالنهرين يعني «گيلگمش» و جايگاه زن در آن ميپردازيم ، چراكه «به نوشتهي دكتر صفوي: «در افسانهي پهلواني او داستان زندەگي هر بشر انديشمند را ميتواند بازخواند. و همين همآهنگي با زيست آدميان امروزي كه هنوز هم براي دريافتن رازهاي آفرينش و سببهاي گردش گيتي در تكاپو هستند گيلگمش را براي همهگان ناشناختهاي آشنا ميسازد.» (شاملو، ۱۳۹۰، ۱۵).
در اولين جمله از اين داستان، در لوح اول ميخوانيم: «خداوندگارِ زمين همه چيز را ميديد.» (شاملو، ۱۳۹۰، ۲۱) که اين اهميت ويژهي زن، در اشاره به زمين و خداوندگارِ زمين در شروع عميقترين داستان اساطيري جهان را ميرساند.
از مسايل فوقالعاده مطرح در بررسي اين افسانه، توجه به فرهنگسازي زن است. چنان كه شاملو نقل ميكند:(۱) «جواني انكيدو يادآور نخستين دورههاي زندگاني انسان است… و رويكرد او به زندگي متمدنامه نشان مراحلي است كه گروههاي انساني از قبيلهنشيني به واحدهاي شهري كوچ ميكنند، و بيفايده نيست كه در اين حركت تكاملي،… بهجايگاهي توجه كنيم كه حماسه به جنس مؤنث انسان ميدهد كه تعليمكنندهي فرهنگ است.»(شاملو، ۱۳۹۰، ۱۳)
در جايجاي داستان و روند آن حضور تأثيرگذار و مقتدر زن را ميبينيم. از جمله: «برو به اوروك، نزد گيلگمش! از قدرت بند ناكردني اين موجود وحشي بر او داستان كن. زن زيبايي از او خواستار شو… همين كه او را ميبيند، به او نزديك ميشود. از اين راه نسبت به جانوران بيگانه ميشود.» (منشيزاده، ۱۳۹۲، ۲۴).
در اين سطور با شفافيت به تأثيرگذاری زيبايي زن در فرهنگسازي اشاره شده، درصورتي كه اين زيبايي ظاهري به تنهايي كارساز نيست. شاملو در بيان تواناييهاي اين قشر از زنان در افسانه گيلگمش ، چنین ميگويد: «دختراني هوشمند و آگاه از طبقات ممتاز اجتماع تربيتي ويژه مييافتند و از هنرها آگاهي داشتند.» (شاملو، ۱۳۹۰، ۴۱) و جالب اينجاست كه اين هوشمندي و تربيت ويژه براي دختران و زنان كرد ،در شعر «يادگار شيرين» نيز به وضوح بيان شده است. اما آيا زيبايي و هوشمندي، تنها ويژگي های مطروحه ی زن در گيلگمش هستند؟
چنین به نظر نمی رسد ؛ زیرا در جای دیگری از این افسانه چنین ميخوانيم: «… زن و انكيدو به شهر ميروند. زن پارسايي، پيشگويي، نزديك ميشود و باوي چنين ميگويد: :«انكيدو باشد كه خدايان بزرگ تو را زندگي دراز بخشند!» (منشيزاده، ۱۳۹۲، ۲۸) و يا در جاي ديگر: «ريشات، خاتونِ مادر، تعبير خواب ميكند…
انكيدو، ببين اين است خواب و تعبير خوابي كه خاتون مادر كرده است. زن پارسا، زن پيشگو، چنين ميگفت …» (منشيزاده، ۱۳۹۲، ۳۰-۲۹) که از اين جملات ماوراءطبيعي بودن زن و قدرت جادويي او به ذهن متبادر ميشود.
مادر مقتدرترين شخص در افسانه ی گيلگمش است، حتي از گيلگمش نيز مقتدرتر ، چراكه او خدابانو است: «پس از آن، گيلگمش هماورد خود را نزد مادرش الاهه نين سون(۲) ميبرد.» (شاملو، ۱۳۹۰، ۶۰).
قدرت مادر در اينجا مشخص است: «گيلگمش در زورآزمايي انكيدو را به پاي مادر مياندازد. (منشيزاده، ۱۳۹۲، ۳۰-۳۲)
گيلگمش فرمانرواي مقتدري كه حريف پر زورش را شكست داده اما درنهايت به پاي مادر انداخته است ، مادری که خدابانوست. خدابانويي مهربان و پرشفقت، مادر …. به پهلواني كه به زير پايش افتاده دلداري ميدهد:«ريشات، خاتون مادر، دستهاي وي را ميگيرد: «تو، فرزند مني، من امروز تو را زادهام، من مادر توأم» (منشيزاده، ۱۳۹۲، ۳۳) و اینگونه است که «اسطورههاي الهههاي بزرگ، شفقت در قبال كليهي موجودات زنده را ياد ميدهند. در اين اسطورههاست كه به درك تقدس واقعي خودِ زمين ميرسيد. زيرا زمين پيكر الهه است» (مخبر، ۱۳۹۲، ۲۵۱). مفهومي كه در سراسر شعر «دايكينيشتمان» احساس ميشود ، همين مادرانگي و شفقت به معناي اساطيري آن در رابطه با فرزندان سرزمین است .
در این شعر، شفقت مادری از مهاباد نسبت به فرزندان غمگین سقز، می تواند مترادف شفقت مادرانه ی ریشات به انکیدوی شکست خورده در افسانه ی گیلگمش باشد .این نکته که واژگان «دایک» و «نیشتمان» با هم بکار رفته اند، توجه ما را به خود جلب می نماید. اسطوره ی «مادر_زمین» ….. این «مادر» در اشعار هێمن بسيار تعيينكننده است و رستگاري «سرزمین» نتيجهي دانايي اوست ؛ زیرا : «دايكي زانا كوڕي ئازا دەنێرێتە خەبات»
از دید شاعر ، «سرزمین» «مادر دانا» می خواهد و همین اندیشه در اشعار هێمن، مشوق دختران و زنان برای یادگیری و تحصیل است :
«فێری زانست وهونەر بوو ئەو لە سایەی خوێندنی تۆش تەشیمان بۆ دەڕێسی یادگاری شیرنە»
در ادامه ی بررسی تطبیقی مفاهیم اساطیری زن در آثار هێمن به گیلگمش برمی گردیم .
انكيدو زن را نفرين ميكند: «زن، ميخواهم سرنوشت تو را تعيين كنم:… كوچه منزل تو باشد و تو در كنج ديوارها خانه كني… اينك من گرسنگي ميخورم و تشنگي آزارم ميدهد. چرا كه اشتياق را در من بيدار كردي. من ميخواستم بدانم … و با جانوران بيگانه گشتم. چرا كه تو مرا از صحراي خودم به شهري بردي، از اينرو بايد نفرين شده باشي!» (منشيزاده، ۱۳۹۲، ۳۷-۳۶).
اين نفرين، داستان آدم و حوا(۳) را در اشتراکی مفهومی تداعي ميكند. زن، انكيدو را آگاه كرده و او را تشنه و گرسنه ساخته است. شايد تشنهي آگاهي؛ گرسنهي دانستن. آنگونه كه حوا آدم را وسوسه كرد تا ميوهي آگاهي را بچيند و اين چيدن ميوهي ممنوعه، آنها را به رنج زندگي آگاهانه انداخت؛ چيزي كه در شعر «يادگار شيرن » و دیگر اشعار « تاریک و ڕوون » هم بسيار به آن اشاره شده: آگاهي و آگاه شدن.
هێمن و جامعه ی مردسالار
اقتدار « قدرت نهادي شدهاي است كه استفاده از آن معمولاً مورد چون و چرا قرار نميگيرد، زيرا عادي تلقي ميشود(۴)» (شهرياري، ۱۳۹۴، ۱۰۷) (به نقل از هام، ۱۳۸۲، ۴۴) و «مردسالاري بيش از آنكه دربارهي تكتك مردان و روابط شخصي و خانوادگي آنها باشد، دربارهي نهادها و ارزشها، سياست و فرهنگ، مفاهيم قدرت و نظم اجتماعي است.» (مهديان، ۱۳۹۱: ۱۸). چنین است که در جوامع مردسالار ، حتی عدم حضور فیزیکی مردان خانواده ، اقتدار آنها از میان نمی رود .
اینک اشارهي به جوامع مادرشاهي و پدرشاهي _ جوامع مادرتبار و پدرسالار _ پیش روست .
بهطور كلي ميتوان گفت: «تمدن مادرشاهي به قرابت نسبي و زوالناپذير بودن همخوني، به برابري همه انسانها و به ارزش زندگي انسان و عشق قائل است، حال آنكه پدرشاهي به روابط زن و شوهر، فرمانده و فرمانبر، نظم و سلسله اهميت زياد داده، روابط زاييده از همخوني را مهم تلقي نميكند» (امانت، ۱۳۸۵، ۲۴۷) به گفتهاي «به شرطي قادر خواهيم بود به فرهنگ و تمدن عاليتري دست يابيم كه «اصول آزادي، برابري و برادري» ماقبل تاريخ را در سطح بالاتري تكرار كنيم (امانت، ۱۳۸۵، ۲۳۴) اين مفاهيم در اشعار و آثار هێمن از جمله شعر «يادگار شيرن» به خوبي ديده ميشود و تأكيدي كه وی در اين شعر به بازگشت زن به جايگاه واقعي انساني خود دارد و درواقع تأكيدي به ارزش زندگي انسان و عشق است كه از ويژگيهاي دورهي مادرشاهي ميباشد. مادرشاهي خود در ارتباط تنگاتنگ با اساطير خدابانو و الهههاست. اما در گذر قرنها چه بر سر اين الههي بزرگ، زمينِ مادر آمد؟
«اين مطلب در درجهي اول با كشاورزي و جوامع كشاورزي ارتباط داشت. جادوي زن و زمين، هر دو يكساناند. آنها باهم پيوند دارند. تجسم نيرويي كه صورتها را متولد و آنها را تغذيه ميكند، به درستي مؤنث است» (مخبر، ۱۳۹۲، ۲۵۳).
اين نيروي آفرينش مورد حسادت مردان بوده و درضمن قدرت فرمانروايي را به زنان ميداده، «بنابراين براي …غلبه بر مادر، جنس مذكر مجبور است ثابت كند كه … او نيز قدرت خلق كردن را داراست و از آنجا كه براي وي آفريدن از راه رحم امكانپذير نيست مجبور خواهد بود از طريق ديگري به اين كار اقدام كند و چه راه بهتري از دهان و كلام و فكر است؟» (امانت، ۱۳۸۵، ۲۶۰).
در كتاب مقدس ميخوانيم « در آغاز هيچ نبود، كلمه بود و آن كلمه خدا بود» چرا که «ساميها دنياي نظامهاي الهه مادر را اشغال كردند و اسطورههاي معطوف به مذكر غالب شدند» (مخبر، ۱۳۹۲، ۲۵۷).
با توجه در این روند تاریخی است كه به اصرار ماموستا هێمن به علم آموزي دختران پي ميبريم؛ زیرا جامعه ی مردسالار خلاقيت فكري را در مقابل توانايي انسانآفريني زن مختص به خود ساخته و جامعه براي برون رفت از اين وضعيت و رسيدن به صلح و مهر بيشتر، نياز به رجوع به اهميت زن و انديشهي او در ساختار تازه ی خود را دارد.(۵)
«باخ ئوفن نشان داده است كه… در تمدن مادرشاهي روابط نسبي و روابط انسان با خاك (طبيعت- مادر) به شدت تأكيد شده… همهي انسانها با هم برابر و اصولاً فرزندان «مادر- زمين» شمرده ميشوند… از طرف ديگر در نظام پدرشاهي… به جاي اصل تساوي حقوق انسانها با موضوع «فرزند برگزيده» و نيز سلسله مراتب اجتماعي روبهرو ميشويم.» (امانت، ۱۳۸۵، ۲۳۲).(۶)
هێمن در سال ۱۳۲۴ خورشيدي با سرودن شعر «یادگار شیرن» ، بار ديگر ويژگيهاي جامعه مادرتبار را در به چالش کشیدن فرهنگ مردسالاری جامعه ی خود، يادآور ميشود(۷) و خطاب به زن كرد چنین ميگويد:
«گوارەکەی زێڕت به كار نايه، له گوێ بگره قسەم لايقي گوێی تو عەزيزم شێعري سادهی (هێمنه)» و یا : «ڕاپەڕه، ههسته له خاو، ئاخر چ وەختي خەوتنه؟ »
اين تشويق به انقلاب و برخاستن براي تغيير جامعه در راستاي هويت انساني زن را هێمني ميسرايد كه در سراسر شعر «كیژی لادێ » ، دختر روستايي کرد را در عين زيبايي به سادگي ، صداقت و پاكدامني دعوت ميكند.توجه به اشعار هێمن نشان می دهد که انقلاب و ڕاپەڕین زن كرد از ديدگاه وی كاملاً سازگار با فرهنگ كرد بوده است. با اين توضيحات به استقبال مقايسهي ديدگاه هێمن با فمنيسم غربي ميرويم.
هێمن و فمنیسم
ربكاوست(۸) ميگويد: «من خودم هرگز نتوانستهام بفهمم که فمنيسم دقيقاً چيست؟ فقط ميدانم كه هر وقت نظراتي ميدهم كه مرا از يك آدم پَپه يا روسپي متمايز ميكند، به من ميگويد: فمنيست» (مهديان، ۱۳۹۱، ۲) جالب است كه اين گفته را به وضوح در اشعار هێمن دربارهي زن كرد ميبينيم. چنانکه در عین تشويق زن به بيرون آمدن از خانه و تحصيل ، دائماً پاكدامني را نیز به وي تذكر ميدهد.اين علم آموزی و پاكدامني که مورد تاکید شاعر است، چه نقشی در جنبشهاي فمنيستي غربي ایفا کرده است؟
«دفاعيه مختصر اما پرشور بشردوست ايتاليايي، كاساندرا فدله، از حق زنان براي تحصيل» (مهديان، ۱۳۹۱، ۵۶۵) يادآور اين جريان است كه: «اولين زناني كه از آگاهي خويش نسبت به انقياد زنان و اعتراض به آن سند مكتوب بهجا گذاشتهاند كساني بودند كه در مقام انديشمند يا نويسنده پا به عرصه عمومي گذاشتهاند. مطالعه، نوشتن يا ساير اشكال بيان خلاق، تا زماني که اين كارها برای زنان ممنوع بود، ميتوانست اقداماتي فمنيستي محسوب شود… زنان خلاق و روشنفكر ميبايست با اين واقعيت كه معاصرانشان اين كارها را «مردانه» و ناشايست براي زنان به حساب ميآورند، دست و پنجه نرم كنند» (مهديان، ۱۳۹۱، ۵۶۵).
دربارهي جريان فمنيستي «دشواريهاي كسب آگاهي فمنيستي پيش از قرم هجدهم بايد مورد توجه قرار گيرد. ديدهايم كه زنان طي قرون وسطي و نهضت اصلاح دين چه اندازه در بهرهگيري از نمادهاي مذهبي و فرهنگي، مانند پاكدامني… كاردان و باتدبیر بودند.(ههديان، ۱۳۹۱، ۵۶۳-۵۶۴) و اينگونه «پرهيزگاري معنوي كه زنان اصلاحگر در پيش گرفتند به آنها شهامت لازم براي رويارويي با اجتماع را ميداد، و كشمكش آن به سمت مادري نيز هم از سر اعتقاد و هم يك شگرد بود.» (مهديان، ۱۳۹۱، ۵۷۰).
شگرد از اينرو كه «زناني به دليل وجههي اجتماعيشان يا موجه بودنشان از نظر اجتماع قدرت تأثيرگذاري و تغيير در ساير افراد را به شيوهاي كاملاً غیر جنجالي داشتهاند… چرا كه چنين افراد موجهي ميتوانند بهعنوان رهبران فكري جامعه مطرح گردند.» (شهرياري، ۱۳۹۴، ۱۳۱).
«تحولات سريع اوايل و اواسط قرن نوزدهم، ايدئولوژي ليبراليسم و سوسياليسم و انديشهي پيشرفت، زنان و مردان را تشويق ميكرد كه به سازماندهي براي اصلاح تمام ابعاد جامعه، از بهبود زندگي خانوادگي گرفته تا از ميان برداشتن بردگي و خوداتكايي مليتهاي سركوب شده، بپردازند» (مهديان، ۱۳۹۱، ۵۶۸) مواردي كه در اشعار هێمن نيز ديده ميشوند. البته «ورود مفاهيم مدرن و مدرنيسم به كردستان ماهيتي دوگانه داشته است، به عبارتي از يك طرف مدرنيسم را تكاپويي مثبت و حركتي روشنيبخش و در عين حال آن را سببساز ايجاد آسيبهايي كه بيشترشان متوجه زنان است تلقي نمودهاند… دو راهكار مربوط به برحذر ماندن از آسيبهاي مدرنيسم يكي فرهنگيسازي و ديگري بوميسازي تشخيص داده شدهاند» (شهرياري، ۱۳۹۴، ۱۲۶- ۱۲۷).
فمنيسم ليبرال(۹)
« براساس اين ديدگاه زنان و مردان هر دو بهعنوان موجوداتي انسانی ذاتاً برابرند، اين مردان بودهاند كه انسانيت را مردانه نشان دادهاند، در طول تاريخ حوزههاي مردانه و زنانه را جداگانه تعريف كردهاند و از اين طريق زنان را در موضع فرودست قرار دادهاند. زنان بهعنوان گروه ستمديده مطرح هستند و مانند همه مردمان تحت ستم، تحقير سنتي جامعه را پذيرفتهاند. هدف اين است كه در همه موقعيتها امكانات برابري در پيشروي زنان و مردان باشد و از اين طريق نقشهاي انساني منطقيتري ايجاد شود.» (شهرياري، ۱۳۹۴، ۳۸) (به نقل از مشيرزاده، ۱۳۸۳، ۳۴۰). این مورد تا حدودی در شعر هێمن باعنوان «وتووێژی كچ وكوڕ» مشهود است. شعری که سمبلی از برابری زن و مرد چه در عنوان و چه در تعداد ابیات و چه در مضمون می باشد . عنوان این شعر نیز بسیار مترقی و انسانی است ؛ چراکه تعامل این دو جنس را مانند دو انسان برابر و در کنش «گفتگو» مطرح نموده است .
فمنيسم راديكال
«بهجاي پشتيباني از پذيرش زنان به درون عرصههاي فعاليت مردانه، به زنانگي ارزش مثبت ميبخشد.» (به نقل از بيسکي، ۱۳۸۵، ۸۹-۸۸) (شهرياري، ۱۳۹۴، ۴۵).
اشتراكاتي با ديدگاه هێمن در باب ظرافت و زيبايي زنانه و انجام كارهاي روزانهي مربوط به زنان در زندگي روستايي ديده ميشود. مواردی که در تاریک و ڕوون ، در اشعاری مانند «کیژی لادێ» ، « بەهاری کوردستان» ، « کچی مەهاباد» و…. دیده می شود .
فمنيسم اگزيستانسيالیست
«…. در فرهنگ مردسالار، مرد مثبت يا معيار و زن منفي يا ديگري تلقي ميشود. هويت زنان به مثابه «ديگري» و بيگانكي بنيادين آنها تا حدودي ناشي از تنشان- بهويژه قابليت توليد مثل آنان- و تا حدودي ناشي از تقسيم تاريخي كار است كه به خاطر زايمان و بچهداري به زن تحميل ميشود. بهنظر دوبوار زنان بايد عقلانيت و قدرت انتقادشان را تقويت كنند تا ارتقا يابند.» (شهرياري، ۱۳۹۴، ۷۹-۸۰) (به نقل از (هام، ۱۳۸۲، ۵۳-۵۲).
اصرار هميشگي هێمن در اشعارش به زنان براي تحصيل دانش و هنر نيز همين مورد تقويت عقلانيت و قدرت انتقادشان بوده است. تا از «ديگر بودگي» كه پس از دوران مادرشاهي به آنها تحميل شده به «معياربودگي» نزديك كردند.(۱۰)
فمنيسم پسااستعماري
«واژهي پسااستعماري، اشاره به فرهنگ جوامعي دارد كه از يك حكومت استعمارگر يا وابسته، مستقل شدهاند. اين فرهنگ …. آميزهاي از ارزشها، نمادها و مسائل محلي و غربي است. پسااستعمارگرايان، بر اين اساس استدلال ميكنند كه نميتوان در جوامع پسااستعماري صرفاً بر پايهي ارزشهاي غربي عمل كرد. درواقع، بايد براي فهم واقعيت اين جوامع، به ويژگيهاي فرهنگ بومي در آنجا توجه داشت. درنتيجه پسااستعمارگرايان با چنين منطقي، جهانشمولي گفتمان اروپايي را به چالش ميكشند. در مقابل، بر مفاهيمي همچون نسبيت فرهنگي تأكيد دارند.» (شهرياري، ۱۳۹۴، ۷۳-۷۴) (به نقل از هام، ۱۳۸۲، ۳۴۳-۳۴۲).
تمام اشعار هێمن بر ويژگيهاي فرهنگ بومي و فرهنگ كردي در بازتعريف زن كرد تأكيد ورزيده اند ؛ اما دربارهي آميختن آن به مسائل غربي تنها يك شاهد كافي است.
در شعر « وتووێژی کچ و کوڕ » می خوانیم : « له گوێن (ژاندارك) ههسته وەك مەردان(۱۱)»
مثال ژاندارك و امر به همانندی با او برای زن کرد كه خود داراي تاريخ و فرهنگي پر از قهرمانان زن است ، جاي تعمق و نشان از نفوذ فرهنگ غرب پس از استعمار دارد.
فمنيسم فرهنگي
«شبيه همان چيزي است كه در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم فمنيسم اجتماعي يا مادرانه ناميده شد…فمنيسم ليبرال يا فمنيسم هوادار حقوق برابر، بر شباهت مردان و زنان پا ميفشارد ؛ اما فمنيسم فرهنگي بر تفاوت آنها تأكيد ميكند. اولي پديد آمدن جامعهاي را هدف خود قرار داده است كه از تمايزات جنسيتي در آن خبري نباشد… از طرف ديگر فمنيستهاي فرهنگي ديدگاهي را برگزيدهاند كه ميتوان آن را زن محور ناميد؛ ديدگاهي كه بر ارزشهاي زنانه و فرهنگي برآمده از تجربههاي بيمانند زنان تأكيد ميورزد. بهنظر فمنيستهاي فرهنگي،چشم پوشيدن از اين بيمانندي، تسليم شدن به معيارهاي مردانه است كه برابري را همان شباهت ميداند.» (مهديان، ۱۳۹۱، ۹-۸).
فمنيسم جهان سوم
«اين رويكرد فمنيستي علاوه بر ستم نژادي، طبقاتي و جنسيتي مدنظر زنان رنگينپوست با ستم چهارمي بهنام استعمار رو بهروست. در جهان سوم، مبارزات زنان براي دستيابي به حقوق خود با مبارزهي عظيم ديگري عليه استعمار و ملاحظات غرب همراه بوده است… تاريخ فمنيسم جهان سوم با تاريخ مبارزات زنان آنها در جنبشهاي مليگرايانه و سوسياليستها همراه است. اين جنبشها، نژادپرستي، امپرياليسم، بردگي و استعمار جديد را به چالش طلبيدهاند.
در طي اين مبارزات آگاهي فمنيستي پديد آمده است و درحقيقت چالش اصلي ميان فمنيسم جهان سومي با فمنيسم غربي مربوط به جنبشهاي رهاييبخش است. نقش دولت، تعارضات درون جامعه و اختناق دولتهاي جهان سومي كه زن و مرد از آن تأثير ميپذيرند در بررسي فمنيسم جهان سومي مؤثر است. امروزه فمنيسم جهان سومي بازگشت به فرهنگ را مدنظر دارد.» )(شهرياري، ۱۳۹۴، ۷۱) به نقل از (مصفا، ۱۳۷۵، ۸۰).
فمنيسم پراگماتيستي
«بنياد فلسفي پراگماتيسم يا عملگرايي بر اين امر استوار است كه تجربه و بهكار درآمدن، آخرين معيار درستي انديشههاست. (به نقل از جواهري، ۱۳۸۷، ۱۵۳) بر همين اساس فمنيستهاي پراگماتيست به شناختشناسي مبتني بر تجربه و تكثر معتقدند و به همين دليل به زندگي روزمره كاركنان توجه خاصي نشان ميدهند… در حوزههاي آموزش و پرورش ايجاد اجتماعات كوچك بسيار فعال بودهاند» (شهرياري، ۱۳۹۴، ۷۸-۷۹) (به نقل از جواهري، ۱۳۸۷، ۱۶۷).
به نظر نگارنده جايگاه زن كرد در تفكر و اشعار هێمن اشتراكات زيادي با سه تعريف اخیر از فمنيسم دارد. طوری که بسیاری از اشعار «تاریک و ڕوون» را میتوان شاهدی برای آنها محسوب کرد .
زن ، طبقه ، نژاد
« چگونه ميتوانيم به تجربيات مشترك ميان زنان به قدر كافي بها دهيم و در عين حال به وجوه تمايز آنها نيز احترام بگذاريم؟ جنسيت رشته پيوند محكمتري است يا طبقه يا نژاد؟» (مهديان، ۱۳۹۱، ۲و۳)
طبقه و نژاد بحثي است كه در اشعار هێمن نيز به وضوح به چشم ميخورد. انتقاد شديد او از ظلم طبقه ی «آغا» و نيز دغدغهي او بابت پيشرفت نژاد «كرد» كاملاً مشخص است مواردی که دائماً با مسئله ی «زن» در تفكر او گره خورده اند، آنجا كه زن را نيز مورد ستم آغا توصيف ميكند و يا براي زن با نژاد مشخصاً كرد جايگاه انسانی خاصي را درنظر ميگيرد .در اینجا دو مثال برای نشان دادن دیدگاه های متفاوت فمنيسم غرب، دربارهي نژاد، می آوریم.
«جون كسل …. نوشت: «هنگامي كه آگاهي زني ارتقاء مييابد، خود و ديگر زنان را به مثابه اعضاي يك گروه تحقير شده ميبييند و خود را به تغيير اين شرايط متعهد ميكند.» به نظر كسل، براي دستيابي به چنين ديدي، زنان بايستي از وابستگيهاي اوليه خود به مردان، يعني خانواده، طبقه، نژاد يا فرهنگ رها شوند… فرض را بر اين قرار ميدهد که جنسيت را ميتوان از ديگر بخشهاي هويت يك زن جدا كرد.» (مهديان، ۱۳۹۱، ۳).
درحالي كه باربارا امرسون ميگويد: «من اول يك زن افريقايي- امريكاييام. به خوبي ميدانم بسياري از زنان اول به جنسبتشان فكر ميكنند، بعد به نژادشان. در مورد من اينطور نيست.» (همانجا).
در باب « طبقه» و « زن » ، شواهد ادبی از آثار هێمن نشان میدهد كه ديدگاه وی دربارهي زنان كرد _ در طبقات مختلف اجتماعي جامعهي كردستان _ در مقايسه با دیدگاه زنان پيشرو جريانات فمنيستي غرب _نسبت به زنان طبقات دیگر اجتماعشان _، بسيار مترقيتر است.
«كريستين دوپيزان، كاساندرا فدله و ساير زنان فرهيختهاي كه از زبان زنان سخن ميگفتند، درواقع تنها مسائل زنان استثنائي را كه به تنهايي توانسته بودند از تحصیلاتی برخوردار شوند، منعکس میکردند. طبقه نیز به اندازهی جنسیت در بيان نظرات آنها جا داشت، و همين سبب ميشد كه نتوانند موانع ساختاري بزرگتري را كه پيش روي برابري زنان بود تشخيص بدهند. كريستين دوپيزان، هرچند مدعي بود كه تمان زنان از طبقات اجتماعي در شهر تمثيلي او مورد استقبال قرار ميگيرند، اما هرگز خودش را با زنان فقيري كه براي تأمين معاش خانوادههاي خود زحمت كشيده و يك سوم مردان دستمزد ميگرفتند، همسان نميديد (مهديان، ۱۳۹۱، ۵۶۶). اين درحالي است كه هێمن در « يادگار شيرن » ميگويد:
«كیژي شێخ و كیژي حاجي و كیژي ئاغا ڕەنجەڕۆن كیژی ئازاده ئەوي ژیني به نووكي گاسنه
قەڵشی دەست و كوڵمی سووتاوي كچي لادێ نەبێ چون ده گاته دهستي دەسبڕ ئەو هەموو تا تووتنه؟
نیسك و نۆك و ماشي ناو عهمباري ئاغاي مفته خور پاك له سايهي دەسکەنەدی زين و مرۆت و سۆیسنه» (هێمن ، ۲۰۱۴، ۸۷-۸۸).
زن ، زیبایی
برخلاف ديدگاه سرمايهداري غرب (۱۲)، هێمن در اشعارش ظرافت و زيبايي زنانه را ميستايد اما ارزش زن را در آن خلاصه نميكند، از آن فرا ميرود و صاحب انديشه شدن را آرماني براي زن كرد آزاد ميداند.
براي مثال در شعر «يادگار شيرن» ، از عشق و دلبري و زيبايي دختر كرد و بيتابي خود در آرزوي او آغاز نموده ، در ادامه سخن را به جايي ميكشاند كه مترقيترين افكار انساني دربارهي زن كرد و جايگاهش را بیان مي نماید. جایی كه حتي هنجارها و فرهنگ زمان خود را زيرسوال برده و از دختر كرد ميخواهد كه دلش را به گوشوارهي طلاي خود ، خوش نكند. يعني او را آزاد و رها از هر بردگي ميخواهد. حتی زیبایی زن که مورد ستایش اوست ، مانند سرمایه داری غرب باعث به بردگی کشیدن زن نمی شود . همان تصویری که زنان کرد معاصر نسبت به خودشان دارند : «زيبايي براي زن مهم است ولي تعيينكننده نهايي نيست.»(13)
در پایان ، برای درک اصرار هێمن به بازتعریف زن کرد ، جالب است تا به خاطرات برخي جهانگردان غربي از مشاهده ی جامعه زنان كرد اشاره ای نماییم.
دبيلو آر.هاي(۱۴)،هوراتيوساوت گيت(۱۵)، و ميلنگن(۱۶) جهانگرداني هستند كه مشاهدات خود از وضعيت زنان در جامعهي كردستان را با وضعيت زنان ديگر ملل محمدي مانند ترکها و اعراب ، همچنین اقوام و ملل منطقه همچون ارمنيها مقايسه نموده و در سفرنامههاي خود به جايگاه با اهميت زن کرد در خانواده و کنشهای اجتماعی شان، به ویژه در تعامل با مردان _ با مثالی از تعامل خودشان به عنوان مردانی خارجی با زنان در کردستان_ آنها را با احترام نگريسته و از شرایط مساعدترشان سخن گفتهاند.
بيشك مادر چنين سرزمینی ، زاینده و پرورنده ی مردان اديب آزاديخواهي است كه دربارهي زن می سرایند : «تاكو ژن ئازاد نه بێ ، سەر چاوەکهي ژين ليخنه.»
نتيجهگيري
با مطالعهي تاريك و ڕوون و اشعار مربوط به زن درمييابيم كه هێمن نگاه انسانمدارانه و فراجنسيتي به زن دارد. فراجنسيتي از اين نظر كه خواستار حقوق انساني براي زن بهعنوان يك انسان است. گرچه گاهاً به خاطر ادبيات مردسالارانهي مسلط در جامعه، صفات مردان را معيار قرار می دهد ، اما درواقع او زن را جنس دوم نميداند.
وی در تاريك و ڕوون به صراحت اعلام ميكند كه راه نجات و رستگاري جوامع در دستان زنان و دانايي آنهاست.
او شرايط جامعهي خود را براي زنان و رشد و نمو آنها مناسب و آرماني نميداند و دائماً با يادآوري به دختران و زنان از آنها ميخواهد تا براي تغيير شرايط خود در راه رسيدن به آزادي باتوجه به شرايط فرهنگي و بومي خود، تلاش نمايند.
ارزشي كه هێمن در يك جامعهي مردسالار و بهعنوان يك مرد براي زن قائل است، ميتواند ما را به اين نتيجه برساند كه اين طرز تلقي از زن و تأثيرگذاري اجتماعيش از تأثيرات عميق ،گرچه به ظاهر كمرنگ بهجا مانده از اساطير دورهي مادرشاهي در کردستان است.
اشتراكات ديدگاه انسانمدار هێمن به زن ، با برخي از جنبه های جريانات فمنيستي قرون اخير در غرب، نشان از پويايي و قابلیت تعمیم انديشه های اين شاعر كرد معاصر دارد.
ديدگاهي كه ريشه در اعماق اساطير داشته و با جنبشهاي آزاديخواهانه انسان معاصر نيز در اشتراك است.
اين موارد خود بر انساني بودن ماهيت انديشهي هيمن صحّه ميگذارد؛ زیرا آنچه ماهيت حقيقي و ناب دارد؛ هم ريشهدار و هم پوياست.
پ.ن:
۱٫ ن ك به بررسي خانم شهلا لاهيجي، مهرانگيز كار: شناخت هويت زن ايراني در گسترهي پيش تاريخ و تاريخ، انتشارات روشنگران، تهران، ۱۳۷۱٫
۲٫ Ninsun مادرگيلگمش (ريشت Rišat) خدابانوي داراي نامهاي متفاوت در جاهاي مختلف،.ن ك به گیل گمش، شاملو، ۱۳۹۰، ۴۰٫
۳٫ تسلط آدم بر حوا در تورات با راهنمايي آدم به چيدن ميوه ممنوعه، خود از یادگاران خاطرات مادرشاهي است (امانت: ۱۳۸۵،۲۶۱)
۴٫٫كه البته اين مفهوم را هێمن در اشعارش نسبت به «آغا»ها هم بسيار مورد اشاره قرار داده است.
۵٫به باور آگاهان «وقتي مذكر را بهجاي مؤنث مينشانند، روانشناسي متفاوت و تعصب فرهنگي متفاوتي خواهيد داشت»(مخبر، ۱۳۹۲، ۲۶۰).
۶٫ سرانجام در روندی تاريخي، جامعهي مادرسالار به پایان دوران خود رسید.درحدود ۱۷۵۰ ق.م، اين فرايند به پايان رسيده بود.ن ك به قدرت اسطوره، مخبر، ص۲۵۸
۷٫در طرد ارزشهای مردسالارکرد هیمن تنها نیست.« نگاه قانع شاعر به زن نیز نگاهی مترقی است…. قانع در اشعارش دختر خانه را به چراغ تشبیه می کند.یعنی دقیقا نقطه ی مقابل ضرب المثل کردی که خانه ای را که دختر دارد و پسر ندارد به خانه ای که اجاقش کور است،تشبیه می کند.»(شهریاری ، ۱۳۹۴، ۱۰۵)
۸٫ Rebecca West 1913
۹٫قابل یاداوری و تاکید است که منظور از بررسي برخي از مكتبهاي فمنيستي غربي در اينجا، ابداً انتساب اشعار يا ديدگاههاي هێمن به آنها نيست. بلكه تنها مطالعهاي تطبيقي براي يافتن شباهتها و تفاوتها است.
۱۰٫گرچه با تمام تلاشش در استفاده از ادبيات و آمال متعالي براي توصيف ماهیت و هویت انساني زن، به دليل نهادينه شدن مفاهيم و ادبيات مردسالارانهي جامعهاش، گاهاً بطور ناخودآگاه زن را انسان «ديگرگونه» و مرد را انسان «معيار» درنظر ميگيرد: (هەستە وەک مەردان ) ؛ اما از آنجا كه عمق نگاه انساني او به زن مشخص و واضح است، مخاطب از اين سهويات چشم ميپوشد.
۱۱٫ توفق فرهنگ جامعهي مردسالار را هنوز در (ههسته وهك مەردان) ميتوان دید ؛ يعني زن هنوز «ديگري» و مرد «معيار» است. گرچه در بخش فمنيسم اگزيستانسياسيت گفتيم كه مامۆستا هێمن با اصرار به تحصيل و آزادي زنان سعي در تغيير «ديگر بودگي» آنها دارد ، اما قدرت تفكر مردسالار در جامعهي كرد هنوز خود را در «معيار بودگي» مرد در اين شعر وی نشان ميدهد.
۱۲٫پس از سدهها از آغاز جنبش فمنيستي كه غرب خود را سردمدار آن ميداند، سرمايهداري نه تنها كرامتي انساني به اكثريت زنان اعطا نكرده بلكه زيبايي زنانه را به مثابه وسيلهاي عمده براي تبليغ كالاهاي صنعتي و ساير فعاليتهاي سوداگرانهي خود بهكار ميگيرد (مهديان،؛ ۱۳۹۱، ۱۰).
۱۳٫ ن ك زنان كرد، شهرياري، صص۱۴۸-۱۴۹- ۱۵۴- ۲۴۳٫
۱۴٫ن ك به همان اثر ، ص۲۵۴
۱۵٫ ن ك به همان اثر ، ص۲۵۴-۲۵۳(Horatio songhtgate, 1840)
۱۶٫ ن ك به همان اثر ، ص۲۴۷-۲۴۶ به نقل از (Millingen, 1870, 126-127)
منابع
– ــــــ، ـــــــ، ۱۳۹۲، افسانه گيلگمش، منشيزاده، داوود، ترجمه، تهران، دات.
– ــــــ، ـــــــ، ۱۳۹۰، گيلگمش، شاملو، احمد، ترجمه، تهران، نشر چشمه.
– ستاري، جلال، ۱۳۹۱، جهان اسطورهشناسي-اسطورههاي ايراني- تهران، نشر ني.
– شهرياري، سهيلا، ۱۳۹۴، زنان کرد (نظريهاي مبنايي درباب زنان كرد)، تهران، جامعه شناسان.
– فروم، اريك، ۱۳۸۵، زبان از يادرفته، امانت، ابراهيم، تهران، فيروزه.
– كمبل، جوزف، ۱۳۹۲، قدرت اسطوره، مخبر، عباس، ترجمه، تهران، نشر مركز.
– لِگيت، مارلين، ۱۳۹۱، زنان در روزگارشان- تاريخ فمنيسم در غرب- مهديان، نيلوفر، ترجمه، تهران، نشر ني.
– هێمن، ۲۰۱۴، سەرجەم بەرهەمەکانی مامۆستا هێمن ، هەولێر، هەولێر.
نظرات