رفتن به بالا

تعداد اخبار امروز : 0 خبر


    -١٨(°C)
    وزش باد (mph)
    فشار (in)
    محدوده دید (mi)
    اشعه فرابنفش -
    رطوبت (in)
گاه‌شمار تاریخ خورشیدی
اردیبهشت ۱۳۹۷
ش ی د س چ پ ج
« فروردین   خرداد »
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031  
نگاهی به جشنواره نمایشنامه خوانی مهاباد

هیاهوی بسیار برای … ؟

چند روزی از پایان جشنواره نمایشنامه خوانی مهاباد که اولین دوره ی خود را طی کرد نمی گذرد. اکنون شاید بهترین زمان برای نقد و بررسی رویکرد این جشنواره باشد. گرچه این انتقادها از همان زمان علنی شدن بحث جشنواره قابل طرح بود، اما به جهت حمایت از برگزاری و جلوگیری از شائبه های مختلف، این نقد به بعد از برگزاری موکول شد تا پیش داوری اشتباهی صورت نگرفته باشد.

اولین موضوع قابل بحث عنوان جشنواره است که از دو عبارت متفاوت اما با زمینه ی مشابه برخوردار است. نمایشنامه خوانی یا اجرا خوانی؟

آنچه که مدت ها در ایران با عنوان نمایشنامه خوانی شناخته می شد، بیشتر دلالت بر خوانش نمایشنامه توسط چند بازیگر(و گاه یک بازیگر) نشسته بر صندلی و با متن در دست بود. کم کم این شکل نشستن صرف، تغییراتی پیدا کرد و بازیگران به صورت ایستاده و یا به اشکال مختلف و با بهره گیری از دکور بسیار ساده، نور و صدا (در حد محدود) به خوانش نمایشنامه پرداختند و به نوعی اجراخوانی قلمداد شد. در واقع اجراخوانی ما به ازای script-in-hand performance مورد استفاده قرار گرفت.

تقریبا تعریف دقیق و مشخصی از شکل و تاریخچه ی نمایشنامه خوانی نمی توان یافت و تعاریف و توضیحات متفاوتی برای آن ارائه شده است. با این حال دو نکته ی اساسی وجه مشترک همه ی این تعاریف است.

  1. نمایشنامه خوانی برای خوانش اثر نو و اجرا نشده ی نویسنده توسط نویسنده و یا بازیگران شکل گرفته است که این امر نیز برای دو مقصود صورت می گیرد. یا نویسنده در حال معرفی نمایشنامه ی خود به کارگردانان و کمپانی های تولید تئاتر است، یا نویسنده قصد دارد با خوانش آن با بازخورد مخاطب آشنا شده و نمایشنامه اش را براساس این بازخورد بازنویسی نماید.
  2. حالت کلی دوم مربوط به خوانش نمایشنامه های یک نویسنده به صورت رپرتواری است. به این معنا که مثلا مجموعه ای از آثار شکسپیر توسط گروههای مختلف به منظور بررسی آن آثار در زمانی مشخص خوانده می شود.

در هر دو حالت کلی ، جنبه ی ادبیات نمایشی بر جنبه ی اجرایی غالب است. با این حال این غلبه ی ادبیاتی معمولا در شکل اول که بیشتر به منظور معرفی اثر صورت می گیرد، نمود بیشتری دارد و می توان آن را نمایشنامه خوانی در نظر گرفت. در شکل دوم که جنبه ی آموزشی و یا پژوهشی آن بیشتر مور توجه است و در بسیاری از مدارس تئاتری جهان با استفاده از همین شیوه ی در یک فصل مشخص آثاری از نویسنده ای مشخص مورد خوانش قرار می گیرد، می توان به شاخصه های اجراخوانی (یا نمایش با متن در دست) نزدیک شد تا جنبه هایی اجرایی نمایشنامه نیز مورد توجه قرار گیرد. طبیعتا هیچ کدام از این روش ها یک قانون غیرقابل تغییر نیست و تداخل آن در یک دیگر امکان پذیر است. اما معمولا برای بررسی پدیدهای علوم انسانی می بایست یک عرف و تعریف مشخص را برای جلوگیری از پراکندگی بحث در نظر گرفت.

حال با این تعاریف باید ببنیم جشنواره ی اندیشه ی مهاباد در کدام دسته قرار می گیرد و با کدام هدف و استراتژی شکل گرفته است. به نظر می رسد با توجه به همین تفاوت های جزئی اما تاثیرگذار می توان علل سردرگمی عنوان جشنواره را یافت.در عنوان جشنواره آمده است: جشنواره ی نمایشنامه خوانی(اجراخوانی)؛ شاید بهتر بود برگزار کنندگان جشنواره به صورت مشخص و با تعریف مرسوم و یا ابداعی خود سعی در نظم دهی و هدفمند کردن نحوه ی آماده سازی گروه ها می کردند.

برگزاری جشنواره های هنری در شهرهای کوچک راه رفتن بر روی لبه ی تیغ است. اگر چه برگزاری هر رویداد هنری به عنوان یک امر تأثیرگذار حرکتی درست و آزمایش شده است، اما این مسئله تنها زمانی نتیجه ی مطلوب می دهد که دارای هدف، سیاست گذاری صحیح و برگرفته از واقعیات و نیازسنجی جامعه ی هدف بوده و همچنین دورنمایی منطقی و به دور از هیاهو و تبلیغات کاذب داشته باشد. در غیر این صورت همین جشنواره با ماهیت تأثیرگذار می تواند به اتفاقی مخرب بدل شود. اضافه شدن جشنواره ای به جشنواره های موجود بدون داشتن تعریف و هدفی مشخص، تنها تحمیل هزینه و صرف وقت و انرژی خواهد بود و هرگز نمی تواند نتیجه ای ریشه ای و عمیق ایجاد نماید.

در گفتگویی که با یکی از داوران بازبینی جشنواره صورت گرفت، صراحتا اعلام شد از بین آثار پذیرفته شده برای بازبینی، تعداد بسیار کمی از آنها شرایط مطلوب برای حضور در جشنواره را داشته و در نهایت چند اثر تنها به دلیل آنکه جشنواره بتواند برگزار شود، جواز حضور پیدا کرده اند. همچنین سعی شده است همین خلا با دعوت از آثار میهمان از شهرهای دیگر جبران شود. حال این سوال مطرح است اگر انجمن هنرهای نمایشی مهاباد به جای اصرار برای برگزاری چند روزه ی جشنواره نمایشنامه خوانی، به برگزاری جلسات نمایشنامه خوانی به صورت برنامه ای روتین در طول سال مبادرت می ورزید، ممکن نبود که آثار بیشتری شایسته ی حضور در جشنواره را داشته باشند؟ چرا جشنواره نمایشنامه خوانی مهاباد از تجربه ی جشنواره ی دیگر بهره نبرد؟ سالهاست در سیاست گذاری اغلب جشنواره های ایرانی این تفکر نهادینه شده است که اجرای عمومی اثر در طول سال به عنوان ملاک اصلی قرار گیرد و جشنواره به نوعی منتخبی از بهترین های دیده شده باشد، نه لزوما آثاری که تاکنون به روی صحنه نرفته است. همین سیاست برای جشنواره نمایشنامه نویسی مهاباد  نیز نه فقط به عنوان یک سیاست کلی که باید به عنوان یک اصل و اساس مهم مورد توجه قرار می گرفت. تا زمانی که آثار زیادی اجرا نشده باشد و نمایشنامه خوانی در بین هنرمندان گسترش نیافته باشد و تنوع، تعدد و روش های اجرا به یک نیاز بدل نشده باشد، هیچ ضرورتی برای برگزاری چنین جشنواره ای وجود ندارد. چرا که نیاز، مولد ضرورت است و در صورتی که نیاز به امری نباشد، ضرورت وجودی آن نیز بی معنی می شود. در واقع با برگزاری روتین جلسات نمایشنامه خوانی و یا اجراخوانی در طول سال می توان نیاز به جشنواره و داوری را ایجاد نمود و در این جشنواره مجموعه ای از بهترین های اجرا شده در طول سال سپری شده را انتخاب کرد و در چند روز مورد داوری قرار داد.

گفته شد که یکی از مهمترین جنبه های اساسی نمایشنامه خوانی توجه به نمایشنامه های دست اول و خوانش توسط نویسندگان است. به این ترتیب و با تعریف محلی می توانیم بگوییم خوانش نمایشنامه توسط نویسندگان بومی می تواند از پایه ای ترین اهداف نمایشنامه خوانی باشد. حال این نگاه و تفکر اساسی چه جایگاهی در جشنواره ی نمایشنامه خوانی مهاباد داشته است؟

تنها نمایشنامه ای که در این جشنواره این تفکر را دنبال می کرده است، نمایشنامه ی از علی قبچاق بود که البته آن هم در بخش میهمان از نقده حضور داشت. چرا که این تنها نمایشنامه ای است که فارغ از نقاط قوت و ضعف اثر، توسط نویسنده ای بومی نوشته شده و توسط وی نیز خوانش شده است. سایر نمایشنامه ها همگی از آثار شناخته شده ای هستند که اگرچه حتما باید توسط هنرمندان و هنرجویان خوانش شود، اما آیا خوانش این نمایشنامه ها در جلسات روتین سالانه تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت یا در یک جشنواره ۳ روزه؟ بهتر نبود امکانِ جشنواره را برای تأثیرگذاری بر نمایشنامه نویسی صرف کرد؟ آیا نمی شد برای نمونه از نمایشنامه های دو نویسنده ی مهابادی که همین دو سال قبل، از جشنواره نمایشنامه نویسی ئامید(دیاربکر) جایزه کسب کرده اند استفاده کرد تا لااقل احساس شود این جشنواره یا خود دستاوردی دارد، یا دستاورد نمایشنامه نویسان بومی را به نمایش می گذارد. حال به این فهرست می توان تعداد قابل توجهی نمایشنامه نوشته شده توسط هنرمندان مهابادی اضافه کرد. اگرچه این تعداد قابل توجه مربوط به سال های قبل است و باز هرچند طبیعتا به نسبت نمایشنامه های شناخته شده ی جهانی از توان هنری کمتری برخوردار است، با این حال همین توجه و برجسته سازی اهمیت نمایشنامه نویسی در این جشنواره با بها دادن به نوشته های نویسندگان بومی خود مقدمه ای برای ترغیب هنرمندان جهت یادگیری و تولید نمایشنامه می شد. امری که از اساسی ترین معظلات هنر تئاتر منطقه ی کردستان و حتی کشور ایران است . پربیراه نیست که بی توجهی های زیاد و نبود برنامه ای هدفمند در سالهای اخیر باعث شده است که نویسندگان بومی از نوشتن نمایشنامه دست بکشند. به گونه ای که بعید است نسل جدید حتی تصویری از نویسنده بودن برخی هنرمندان تئاتر مهاباد داشته باشد. باز تاکید می شود، این جا ارزش گذاری کیفی نمایشنامه های نویسندگان بومی مدنظر نیست، بلکه هدف گام برداشتن در مسیری درست برای زیر آگراندیسمان بردن اهمیت نمایشنامه نویسی است.

یکی از نقاط قابل توجه ی جشنواره برگزاری کارگاه های آموزشی بود. اما حضور بسیار کم هنرجویان و هنرمندان در کارگاه های آموزشی نشان از این دارد که یا جشنواره نتوانسته افراد زیادی را برای حضور ترغیب نماید و یا به دلیل نگاه ساده انگارانه و تبلیغاتی به تئاتر، اهمیت آموزش به کنار گذاشته شده است. با این حال این فضای کارگاه بهترین مجال برای آموزش، گفتگو و بحث پیرامون نمایشنامه می توانست باشد. از سوی دیگر حال که برخی آیتم هایی مانند طراحی صحنه و طراحی نور- هرچند تاحدودی نامأنوس با جشنواره نمایشنامه خوانی-  در جشنواره حضور دارد، آیا بهترین زمان نبود که مثلا کارگاه آموزشی در رابطه با نور توسط سامان ارمی برگزار می شد تا حداقل کوچکترین دستاورد جشنواره کمک به کاشتن بذر طراح نوری جوان و جدید در مهاباد باشد. تا شاید لااقل در این جشنواره، اگر استعداد نمایشنامه نویسی یافت نشد، لااقل بهانه ای برای پیدا شدن شغل دیگر تئاتری به وجود می آمد. اگر چه خود این ماجرا تا حدودی کمدی می نمایاند که در جشنواره ی نمایشنامه خوانی استعدادی در زمینه ی طراحی نور کشف شود، اما لااقل تأثیر مخرب این کمدی بسیار کمتر از تأثیر مخربِ تراژدیِ نبودنِ حتی یک متن از نویسندگان بومی در جشنواره نمایشنامه نویسی مهاباد می بود.

برگزاری جشنواره و اهدای جوایز از بخش های تلخ و شیرین جشنواره است. فارغ از وجود برخی آیتم های داوری که همانند عنوان جشنواره سردرگم کننده است، نفس اهدای تندیس و لوح تقدیر، تنها تکرار یک امر تکراری است. اما اگر این جشنواره به شکل درست و غیرتبلیغاتی و با هدف گذاری بلند مدت و با نگاهی آسیب شناسانه برگزار می شد، چاپ نمایشنامه ی نویسنده، حمایت از اجرای صحنه ای نمایشنامه و… می توانست به عنوان جوایز جایگزین، با رویکردی خلاقانه تر و البته موثرتر مورد استفاده قرار گیرد. این در حالی است که بعید به نظر می رسد به غیر از جنبه ی مادی بودن ، جایزه ی این جشنواره تأثیر و اهمیت آنچنانی داشته باشد. در حالی که با جوایز خلاقانه تر و با صرف تقریبا همان مبالغ می شد جوایزی ماندگارتر در نظر گرفت و همین امر انگیزه ای جدی تر برای سال های بعد ایجاد می کرد.

 حال با این توضیحات، جشنواره ی نمایشنامه خوانی مهاباد کدام ضرورت، اهداف و دورنماهایی هنری این شهر را تأمین می کند؟ بگذارید محدودتر نگاه کنیم. با این شکل برگزاری، چه کارکردی برای هنرمندان و یا حتی هنرجویان تئاتر دارد و کدام نیاز ضروری آن ها را برآورد می کند؟ اگر قرار است جشنواره نمایشنامه خوانی به عنوان روشی برای ترویج نمایشنامه خواندن قلمداد شود، قطعا به این شکل چند روزه هرگز چنین اتفاقی رخ نمی دهد و اگر قرار است جای خالی جشنواره ی تئاترصحنه ای یا خیابانی را پر کند، بد از بدتر خواهد بود. چرا که بیلان کاری بیهوده ای پر شده و با دلخوشی کاذب برگزاری جشنواره، عکس و خبر تهیه شده است و دیگر هیچ. اگر نمایشنامه خوانی بخواهد کم کاری و کم توانی مسئولین در بخش رایج تئاتر را توجیه نماید، همان بهتر که چنین مقوله ای کلا به فراموشی سپرده شود.

دکتر قطب الدین صادقی در جایی گفته است: «عده ای تنها به این خاطر که بودجه و امکانات و سالن ندارند این شیوه را به عنوان ساده ترین راه انتخاب کرده اند. اینکه عده ای دور هم جمع بشوند و فقط یک نمایشنامه را بخوانند،کاری را انجام داده اند که در آن نه خلاقیتی وجود دارد و نه هزینه ای برمی دارد.به نظر من این شیوه جانشین خلاقیت در نمایش شده و معتقدم که خیلی هم خطرناک است.»

صادقی معتقد است که شیوه هنرمندان در اجرای این گونه یک جور ساده اندیشی خودفریبی است تا برخی افراد بگویند ما بیکار نیستیم.

کوتاه سخن آنکه ، امیدواریم در سال های پیش رو با نگاهی کارشناسی، دقیق و هدفمند، به این اندک فرصت های هنری نگریسته شود و تئاتر برای اهمیت تئاتر برنامه ریزی و کار شود، نه برای تبلیغات و خبرسازی و عکس یادگاری گرفتن و پخش آن در شبکه های مجازی؛ و این یک مطالبه جدی هم از هنرمندان و هم از مسئولان تصمیم ساز است.

 

اخبار مرتبط

نظرات

  • خواهشمندم توضیح داده شود که به غیر از جوایزوتقدیر از شرکت کنندگان جشنواره چرا و به چه منظوری به عده ای لوح تقدیر داده شدودلیل منطقی آنرا تشریح فرمایند تا همگان اطلاع پیدا کنند .

  • اهداي جوايز مضحك ترين بخش اين دورهمي بود

    در بخش تبليغات و اطلاع رساني هم بسيار ضعيف عمل شد. نمي دونم چرا مسئولين برگزار كننده فكر ميكنند تبليغات و اطلاع رساني، يعني پخش پوستر در چند كانال پرعضو تلگرامي و زدن چند بنر كوچك با نوشته هايي بسيار ريز و با تمام جزئيات غير ضروري براي رهگذران خياباني. نتيجه اينكه تعداد تماشاگر بسيار كم.

    طراحي بولتن بسيار ضعيف، غير خلاقانه، بدون توجه به رنگ بندي و بدون توجه به كمپوزيسيون، 

    بي برنامگي به وضوح مشخص بود 

  • نقد خوبی بود، ولی از دور…امیدوارم آنقدر از موقعیت تئاتر مهاباد دور نیفتیم که نقدمان جنبه ی عقدە گشایی به خود بگیرد…البته…اکثر موارد کاملا صحیح بود…ولی صرف نظر از اهدای لوح و تقدیر نامه که از سیاستهای برگزار کنندگان بود…امیدوارم در دورە های بعدی، مدنظر قرار گیرد..تا کاک مناف ناراحت نشود که این روزها بسیار ناراحت است.

ارسال دیدگاه

یادداشت ویژه

سریال نون.خ و مساله ی زبان !

این نقد سریال نیست. حتی نقد آن چیزی که مطرح می شود نیز ممکن است نباشد. بیشتر بیان مساله و اشتراک گذاری سوالی است که شاید برخی از فیلمسازان و حتی تئاتری های کوردستان نیز با آن مواجه باشند. از این رو از زبان ساده تر و خودمانی تری نیز برای نوشتار استفاده می کنم. چند روزی است که سریال تلویزیونی «نون. خ» از شبکه ی یک سیما پخش می شود. داستان این سریال که از همان الگوی سریال پایتخت پیروی می کند ، این بار در یکی از مناطق کوردستان اتفاق می افتد. فارغ از اینکه مکان داستان بیشتر شبیه به روستاست و معلوم نیست چرا سازندگان اصرار دارند آن را شهر معرفی کنند، و یا اینکه در جمع اهالی روستا نیز یکی از بازیگران فارس است و بسیار روان فارسی صحبت می کند و معلوم نیست چرا به تنهایی او فارسی را اینگونه صحبت می کند و سایرین به شکل دیگر؛ اما حضور بازیگران بومی منطقه و حضور موسیقی کوردی در سریال، از ویژگی های خوب آن به حساب می آید. اما آنچه بحث اصلی این نوشتار است مسئله ی زبان است. چیزی که از روز اول پخش سریال ذهنم را به خود مشغول کرد اما ترجیح بر آن شد تا لااقل بعد از پخش چند قسمت مسئله طرح شود. امروز که واکنش توییتری برخی از مردم نسبت به مسئله ی زبان بکار رفته در این سریال را دیدم، زمان طرح مسئله را مناسب تشخیص دادم. زبان کوردی، اگر چه دارای واژگان مشترک با زبان فارسی است و حتی بنا به اظهار نظر بسیاری از کارشناسان این دو زبان هم ریشه هستند و هر کدام در جغرافیای خود تغییرات زمانی و کاربردی و خود را پیدا کرده است، با این حال این، زبان کوردی، زبانی کاملا مستقل با دستورات گرامری خاص خویش است و لهجه محسوب نمی شود. از این رو تولید یک اثر ملی در کوردستان با حضور شخصیت های کورد، با تولید یک سریال در اصفهان و یا یزد و شیراز و... تفاوت زیادی دارد. چرا که این لهجه های فارسی شیرازی و اصفهانی ولو به صورت غلیظ و با کلمات خاص منطقه نیز ادا شود، نهایتا منظور خود را به مخاطب عمومی منتقل می کند. در سریال نون.خ همه ی کاراکترها -تا این جای قصه- کورد هستند. پس طبیعتاً باید با یکدیگر کوردی حرف بزنند و لزومی به استفاده از زبانی که نه فارسی است و نه کوردی،  ندارند. این امر به ویژه در مناطق کورد زبان که اهمیت خاصی به زبان مادری میدهند بسیار خودنمایی خواهد کرد.  اگر داستان این سریال در نقاطی دیگر از ایران که به دلایل مختلف ، برخی خانواده ها ترجیح داده اند با کودکانشان به جای زبان مادری با زبان ملی صحبت کنند، ساخته می شد، کمتر مسئله ی زبان خودنمایی می کرد و می شد کاراکترهای فیلم را از این خانواده ها معرفی کرد و به راحتی مسئله را توجیه نمود، اما در تمامی شهرهای کوردزبان، مسئله ...

وعده گاه مسئولین

روز شمار عنوان وعده
2641
روز گذشته
آیا سینمای مهاباد دوباره بازگشایی می شود؟
css.php
%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: