رفتن به بالا

تعداد اخبار امروز : 0 خبر


    -١٨(°C)
    وزش باد (mph)
    فشار (in)
    محدوده دید (mi)
    اشعه فرابنفش -
    رطوبت (in)
گاه‌شمار تاریخ خورشیدی
تیر ۱۳۹۸
ش ی د س چ پ ج
« خرداد   مرداد »
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031  

شاید شما بارها و بارها راجع به کول برها شنیده باشید، افراد شرافتمندی که حاضر نیستند به هر شیوه و راهی تن داده و پولی غیر حلال را به سفره خانواده خود بیاورند. آن‌ها کسانی هستند که در اوج تنگدستی و فشار اقتصادی از شرافت خود نگذشته و با زحماتی طاقت‌فرسا و با هزاران مشقت بارهایی مشکل و حجیم را از راه‌هایی صعب‌العبور حتی در برف و بوران رد کرده، کمترین و نازل‌ترین دستمزد را دریافت کرده و روز خود را به شب می‌رسانند. قطعاً و قطعاً بر کسی نمی‌تواند پوشیده باشد که اگر این انسان‌های ناب خدا می‌توانستند از راه‌های دیگری مانند کار در کارخانه‌ها، معادن، شرکت‌های نفتی و دیگر مشاغل مشابه خرج خود و خانواده‌هایشان را دربیاوردند، هرگز سلامتی و امنیت جانی خود را به خطر نینداخته و این‌همه مصدوم و کشته نمی‌دادند؛ اما وقتی کارد به استخوان می‌رسد و پدری، برادری، پسری در مقابل خانواده و ناموسش خجالت‌زده از نیاوردن لقمه نانی می‌شود تنها راه درآمد همان کول بری شده و چاره‌ی دیگر در جلوی پای او نمی‌ماند؛ و حال پرداختن به زندگی این کول برهای مشقت زاده که گاهی نان خود را به بهای از دست دادن جان خود درمی‌آورند موقعیتی نمایشی را در قالب دو خانواده با کارگردانی لیلی عاج به وجود آورده است تا تماشاگران پایتخت‌نشین با مشقات و مشکلات بخشی از هم‌وطنانشان در این مرزوبوم آشنا شده و حداقل همدردی کلامی و مقطعی با آنان داشته باشند…
«کمیته نان» داستان زندگی دو خانواده کرد زحمتکش که یکی از آن‌ها در تهران زندگی می‌کند و دیگری در منطقه مرزی غرب کشور، سرآغاز و بستری می‌شود برای نگارش نمایشنامه کمیته نان، نمایشی تلخ و گزنده اما سرشار از صداقت و واقعیت، متن و اجرایی که نمی‌توان بی‌تفاوت در مقابل آن نشست و بعد هم با بی خیالی تمام از سالن اجرا خارج شد، نمایشی که نمی‌توان صدای خنده‌های مستهجن و بی‌هویت این روزهای اغلب کارهای اجرایی تئاتر را در آن شنید، نمایشی که تمام بهره تماشاگران از آن، گرفتن عکس سلفی و امضا گرفتن از سلبریتی ها و انتشار این تحفه‌ها و دستاوردهای ارزشمند! در دنیای مجازی نیست، نمایشی که اگر هم گاهی لحظه‌هایی کمدی در آن وجود دارد، کمدی سخیف و تهوع آور بر گرفته از مطالب و شوخی هایی سطحی و غیر هنری و جنسی نیست، بلکه ویژگی کمدی آن تلخ تر و گزنده تر از ویژگی تراژیک اجرا و متن بوده و خلاصه اینکه در این نمایش، همه و همه چیز دست به دست هم میدهند تا شاید وجدانهایی را بیدار کنند، وجدانهایی که مسئول بوده و میتوانند فاجعه ای مانند کول بری را در مناطق مرزی از بین برده و با ایجاد شغل هایی ریشه ای، آینده دار و تامین کننده مالی در این مناطق، جلوی تلفات جانی و نقص عضو نوجوانان و جوانان را در این نقطه کشورمان بگیرند. نوجوانان و جوانانی که هیچ نور امیدی را در اینده خود مشاهده نکرده و با روزمره گی و مرگ تدریجی دست و پنجه نرم می کنند. مسئولینی که البته به نظر نمی آید به دیدن این نمایش ها که وجدان آن‌ها را شاید درگیر کند بنشینند چرا که اگر این گونه بود خیلی خیلی پیشترها بایستی موضوع هایی مانند کول بری در کشور خاتمه یافته و مادران کرد از کابوس لحظه به لحظه مرگ و نقص عضو همسران و فرزندان خود رها می شدند
داستان نمایش درگیر زندگی دو خانواده است خانواده اول از صبریه خانم، روزگار و همسرش محبوبه و دو برادر دو قلو به نام های آزاد و آراد تشکیل شده اند. صبریه خانم نامادری سه پسر بوده و محبوبه همسری روزگار برادر بزرگتر را عهد ه دار می باشد، همسری که فرزندی در شکم داشته و در انتظارتولد او بی صبری می‌کند. از سوی نویسنده متن کمیته نان، نوع کار و میزان تحصیلات و نوع جهان بینی شخصیت های موجود در این خانواده با آگاهی کاملی در کنار هم چیده شده اند تا مخاطب بیشتر و دقیق تر با شرایط نمادین حاکم بر نمایش آشنا بشود. صبریه خانم که نامادری سه پسر می باشد خود در بدبختی و فلاکت تمام از نظر مالی به سر برده و می برد وی هر روز درصف گوشت یخی می ایستد تا مقداری گوشت سهمیه را دریافت کرده و با فروختن آن‌ها به رستورانهای منطقه درآمد ناچیزی داشته باشد. وی همچنین با همکاری تمامی اعضا خانواده بسته هایی متشکل از یک قاشق یک چنگال، یک آدامس و یک بسته سماق را آماده کرده و به رستوران ها می فروشد تا مورد استفاده کسانی که می خواهند در رستوران غذا بخورند قرار بگیرد. وی و تمامی خانواده در حالی این بسته ها را آماده می کنند که خودشان روز ها و ماه ها است که از خوردن گوشت محرومند اما آنقدر شرافت دارند که صبریه خانم حاضر نیست حتی بخشی از چربی و اضافه های گوشت یخ زده را بریده، پخته و به عروسش بدهد تا کمی انرژی بگیرد، وی این کار را خیانت در امانت دانسته و به هیچوجه راضی نمی شود لقمه حرام سر سفره خود بیاورد.”روزگار ” پسر بزرگ خانواده در میدان تره بار کار می‌کند و با حمل و جابجایی گونی های پیاز و سیب زمینی و پاک کردن آن‌ها با فرچه های سیمی به اصطلاح روزگار خود را می گذراند، کارهای مشقت باری که درد کمر ونابودی کامل جسمانی را برای وی به ارمغان آورده است به گونه ای که از حداقل تحرکات جسمانی، عاجز ودرمانده شده است.” روزگار ” همچنین گاه و بیگاه از همراهی برادرش آراد بهره می برد تا به این وسیله هم از پس زندگی شخصی خود با محبوبه برآید و هم هزینه تحصیل  دو برادرش آراد و آزاد را تامین کند. دو برادری که با یافتن فرصت ادامه تحصیل امکان، حالا کتاب خوان شده و در دنیایی متفاوت با دنیای برادر بزرگترشان “روزگار ” زندگی می کنند. “روزگاری ” که چیزی از تحصیل ندانسته و کار و کارگری تمام اوقات زندگی او را پر کرده است. نمایش در بستری از تضادهای درونی و بیرونی بین افراد این خانواده پیش می رود تا اینکه ” آزاد ” به دنبال بحث سیاسی با فردی در محل تحصیل خود درگیری فیزیکی پیدا می‌کند که نتیجه این درگیری به کما رفتن شخص مقابل بوده و حال بایستی هزینه دیه شخص مصدوم تامین شود آن هم از سوی خانو اده ای که آهی در بساط نداشته و برای گذراندن ساده ترین و پیش پا افتاده ترین امورات زندگی خویش معطل مانده اند. در این میان تنها و تنها راه برای رهایی آزاد از زندان و مشکلات بعدی آن، آماده سازی شرایط برای خروج غیر قانونی وی از کشور میباشد که این امر بایستی هر چه سریعتر و قبل از دستگیری او شکل بگیرد… در این قسمت نمایش با خانواده دوم نمایش متشکل از شخصی به نام کاک سبحان؛ و نامزدش نرمینه روبرو می شویم که با “روزگار ” دوستی قدیمی داشته و برای انجام کاری اداری در تهران به خانه صبریه خانم پا گذاشته اند. این خانواده هم به نوبه خود داستان زندگی عجیبی دارند آن‌ها در شهر های مرزی زندگی خود را با کولبری می گذرانند تا اینکه نرمینه در جریان حمل یک بار در کوهستان های مرزی با مین برخورد داشته و سه انگشت پای خود را از دست میدهد وی نه تنها از این مسئله ناراحت نیست بلکه خیلی هم خوشحال می باشد چون با داشتن این نقیصه میتواند مستمری ماهانه ای را تا پایان عمر دریافت کرده و به اصطلاح زندگی خود را پیش ببرد، شرایطی که به قول خودش، خیلی از همشهریانش آرزوی آن را دارند و حتی گاهی خود را عمدا در معرض انفجار یک مین قرار می دهند تا لقمه نانی را برای خود به صورتی مستمد دست و پا کنند فاجعه ای که تشدید شدن آن را به شکل روزانه در مناطق مرزی میتوان شنید و دید…
نامزد نرمینه که از دوستان ” روزگار ” میباشد بزرگترین و آرمانی ترین هدف زندگیش این هست که بتواند یک نانوایی تاسیس کند تا به این طریق، زوج عاشق از کولبری خلاص شده و به اصطلاح خوشبخت شوند هدفی که تراژیک بودن آن اشک به چشمان مخاطبین می آورد. آن‌ها که برای پیگیری وضع مستمری نرمینه. در تهران حضور پیدا کرد ه اند در جریان مشکل خانواده صبریه خانم قرار گرفته و ترتیبی می دهند که آزاد به عنوان یک کولبر بتواند از کشور خارج شود؛ اما این ترفند به فاجعه هایی بزرگتر منجر شده و خبر می‌رسد که بر اساس انفجار مین در کوهستان های مرزی، بهمن سقوط کرده و از بسیاری از کول بران از جمله آزاد خبری در دست نیست. این اتفاق دردآور، شرایط فلاکت بار خانواده را بد و بدتر می‌کند و بر اثر اصرار صبریه خانم برای فهمیدن سرنوشت آزاد، آراد و روزگار دو برادر وی برای گرفتن خبری از ناپدید شدگان در بهمن، عازم مریوان می شوند که در بین راه اتوبوس حامل آن‌ها نیز تصادف کرده و آتش میگیرد… روزگار کباب می‌شود و از آراد هم نیمه جانی و جسدی بجا می ماند؛ و سرانجام در پایان نمایش و در میان گریه و زاری محبوبه برای از دست دادن همسرش ” روزگار ” است که مشخص می‌شود شخصی که در بهمن گرفتار شده و کشته شده است ” آراد ” بوده که بجای برادرش “آزاد ” به کول بری اقدام کرده و …
داستان نمایش همانگونه که گفته شد تلخ است اما واقعی، گزنده است اما انسانی، اشک را به چشم مخاطب می آورد اما تلنگری است بر بخشی از جامعه و مسئولینی که از درد و فلاکت هموطنان خود بی خبربوده و یا خود را به بی خبری زده اند. از زاویه ای دیگر، در جریان غیر متعارف، بی‌هویت و سطحی تئاتر کنونی کشورمان، تعهد و وفاداری یک کارگردان جوان برای مطرح کردن درد عمیق بخش عظیمی از مردمان این سرزمین، ما را به شگفتی وامی دارد. این نوع نمایش ها، کارگردانانی را به سخره می گیرد که تمامی هم و غم شان درآوردن پول هایی آنچنانی از اجراهایی آنچنانی تر می باشد و در این بین نکته حائز اهمیت این است که لیلی عاج درسال نود وهفت بخش اول از این تری لوژی خود در رابطه با بیان درد های جامعه را با نمایش ” قند خون ” به اجرا درآورده است، نمایشی که درباره کارگرا ن کارخانه قند بوده و به مشکلات این گروه از اقشار زحمتکش جامعه می پرداخته است. این سابقه کاری بر این نکته تاکید دارد که وی در سال جاری، نه تنها از مسیر هنری و تفکری خود پا پس نکشیده بلکه با نمایش کمیته نان بر این حرکت والای تئاتر خود استمرار و هویت بیشتری نیز بخشیده است…
جدا از محتوای نمایش که درباره نکات مثبت آن به اندازه کافی صحبت شد، می بایست به کارگردانی ساده، ولی درست و صحیح لیلی عاج اشاره کرد که انتظارات تماشاگران اثر نمایشی اش را در اندازه و قواره تجربیاتش، کاملا برآورده می‌کند. در تمامی لحظات اجرا شما به عنوان بیننده به هیچوجه شاهد میزانسی هر چند زیبا نیستید که به نمایش تحمیل شده باشد، میزانسن هایی که به قول معروف خود را به صورت وصله ای ناجور در این نمایش نشان دهند…
ترکیب بندها و چینش های صحنه ای این اجرا در کمال سادگی اما منطقی، قابل قبول و باور پذیر نشان میدهند. انتخاب هوشمندانه کارگردان در گزینش بازیگران و بازی بی تکلف، ساده و ارزشمند آن‌ها از دیگر ویژ گیهای مثبت نمایش فوق میباشد که لحظات خوبی را برای مخاطبین از لحاظ هنری فراهم کرده و آن‌ها را راضی نگه می دارد. بازیگری بی پیرایه و مستند گونه این بازیگران، میتواند الگویی باشد برای بازیگرانی که ادعاهای زیادی دارند اما بدون میکروفون های یقه ای (هاش اف)، دکور و لباس های آنچنانی نه صدایشان به تماشاگران می‌رسد و نه می توانند لحظه ای باور پذیر را در اجرا های سرشار از تبلیغات کاذب خود بیافرینند.
طراحی صحنه اجزا نیز از این قاعده مستثنی نبوده و و به گونه است که آشنا یی لحظه به لحظه و بیشتر تماشاگرا ن را با موقعیت نمایشی و اشخاص موجود در آن را، بخوبی در جابجایی ونزدیک شدن دکور و میزانسن ها به مخاطبین می توان فهمید و درک کرد. نزدیک و نزدیک شدن دکور به تماشاگران همچنین بیانگر فرا رسیدن لحظه اوج فاجعه نمایشی است که در کمترین فاصله بین بازیگر و تماشاگران شکل می گیرد تا بهترین و قویترین تاثیر را بر مخاطبین گذاشته و پیام نهایی نمایش را به وی به صورت رو در رو منتقل کند.
بالاخره اینکه برای لیلی عاج به عنوان کارگردانی جوان، میتوان آینده ای بس روشن را در صحنه هنر تئاتر تجسم کرد به شرطی که اسیر خود فریبی های کاذب هنری نشده و آرمان ها، اعتقادات و بینش هنری خود را فدای آمار بیشتر تماشاگران و کسب درآمد بیشتری از تئاتر به هر ترفند غیر هنری و ناجوانمردانه ای نکند.
به دست اندر کاران این نمایش و بازیگرانش ارسطو خوش رزم، شاهورستمی، لبخند بدیعی، الهام شعبانی، غزاله جزایری و سعید احمدی بخاطر حضور در این نمایش پر محتوا و قابل تعمق یک خسته نباشید جانانه گفته و با آرزوی گسترش این گونه نمایش ها در تئاتر احوال کشورمان، منتظر آثار آتی لیلی عاج جوان و پرتلاش می نشینیم./ ایران تئاتر

پ.ن: نمایش «کمیته نان» به نویسندگی و کارگردانی لیلی عاج  و بازی  ارسطو خوش رزم، شاهو رستمی، لبخند بدیعی، الهام شعبانی، غزاله جزایری، سعید احمدی با موضوعِ زندگی کارگری و با تمرکز بر معیشت کول‌بران تا ۳۱ خرداد ماه در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر تهران  اجرا شد.

اخبار مرتبط

نظرات

یادداشت ویژه

سریال نون.خ و مساله ی زبان !

این نقد سریال نیست. حتی نقد آن چیزی که مطرح می شود نیز ممکن است نباشد. بیشتر بیان مساله و اشتراک گذاری سوالی است که شاید برخی از فیلمسازان و حتی تئاتری های کوردستان نیز با آن مواجه باشند. از این رو از زبان ساده تر و خودمانی تری نیز برای نوشتار استفاده می کنم. چند روزی است که سریال تلویزیونی «نون. خ» از شبکه ی یک سیما پخش می شود. داستان این سریال که از همان الگوی سریال پایتخت پیروی می کند ، این بار در یکی از مناطق کوردستان اتفاق می افتد. فارغ از اینکه مکان داستان بیشتر شبیه به روستاست و معلوم نیست چرا سازندگان اصرار دارند آن را شهر معرفی کنند، و یا اینکه در جمع اهالی روستا نیز یکی از بازیگران فارس است و بسیار روان فارسی صحبت می کند و معلوم نیست چرا به تنهایی او فارسی را اینگونه صحبت می کند و سایرین به شکل دیگر؛ اما حضور بازیگران بومی منطقه و حضور موسیقی کوردی در سریال، از ویژگی های خوب آن به حساب می آید. اما آنچه بحث اصلی این نوشتار است مسئله ی زبان است. چیزی که از روز اول پخش سریال ذهنم را به خود مشغول کرد اما ترجیح بر آن شد تا لااقل بعد از پخش چند قسمت مسئله طرح شود. امروز که واکنش توییتری برخی از مردم نسبت به مسئله ی زبان بکار رفته در این سریال را دیدم، زمان طرح مسئله را مناسب تشخیص دادم. زبان کوردی، اگر چه دارای واژگان مشترک با زبان فارسی است و حتی بنا به اظهار نظر بسیاری از کارشناسان این دو زبان هم ریشه هستند و هر کدام در جغرافیای خود تغییرات زمانی و کاربردی و خود را پیدا کرده است، با این حال این، زبان کوردی، زبانی کاملا مستقل با دستورات گرامری خاص خویش است و لهجه محسوب نمی شود. از این رو تولید یک اثر ملی در کوردستان با حضور شخصیت های کورد، با تولید یک سریال در اصفهان و یا یزد و شیراز و... تفاوت زیادی دارد. چرا که این لهجه های فارسی شیرازی و اصفهانی ولو به صورت غلیظ و با کلمات خاص منطقه نیز ادا شود، نهایتا منظور خود را به مخاطب عمومی منتقل می کند. در سریال نون.خ همه ی کاراکترها -تا این جای قصه- کورد هستند. پس طبیعتاً باید با یکدیگر کوردی حرف بزنند و لزومی به استفاده از زبانی که نه فارسی است و نه کوردی،  ندارند. این امر به ویژه در مناطق کورد زبان که اهمیت خاصی به زبان مادری میدهند بسیار خودنمایی خواهد کرد.  اگر داستان این سریال در نقاطی دیگر از ایران که به دلایل مختلف ، برخی خانواده ها ترجیح داده اند با کودکانشان به جای زبان مادری با زبان ملی صحبت کنند، ساخته می شد، کمتر مسئله ی زبان خودنمایی می کرد و می شد کاراکترهای فیلم را از این خانواده ها معرفی کرد و به راحتی مسئله را توجیه نمود، اما در تمامی شهرهای کوردزبان، مسئله ...

وعده گاه مسئولین

روز شمار عنوان وعده
2641
روز گذشته
آیا سینمای مهاباد دوباره بازگشایی می شود؟
css.php
%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: